نور معرفت

آیا اخلاق بدون دین دوام می آورد؟

آیا اخلاق بدون دین دوام می آورد؟

به گزارش نور معرفت، «می توان اخلاقی بود بدون دین؟» این سوالی است که فلاسفه و روانشناسان قرن هاست در موردش بحث می کنند. در دنیایی که ارزش ها دائماً درحال تغییرند، آیا انسان می تواند بدون پشتوانه ایمان، رفتار درست و اخلاقی داشته باشد یا اخلاق بدون دین محکوم به فراموشی است؟



به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، اخلاق، علمی است که انواع صفات خوب و بد را مورد بررسی، تبیین و تعریف قرار داده و نحوه ی اکتساب صفات خوب و فضائل و هم چگونگی زدودن صفات زشت و رذایل را بیان می کند و دین در نگاهی وحیانی، به معنای اعتقاد به آفریننده برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این اعتقاد می باشد.
بنابر روایت الشیعه، در مورد رابطه دین و اخلاق دیدگاه های چهارگانه ای مطرح گردیده است که عبارتند از: ۱- دین شرط وجود اخلاق است؛
۲- دین در خدمت اخلاق و وسیله ای در راستای نیل اخلاق به مقاصد و اهداف خود است؛
۳-دین از اخلاق استنتاج می شود و دینداری از اخلاق بر می خیزد؛
۴- دین نه دارای معنا بلکه دارای کارکردی همانند اخلاق است.
دیدگاه دیگری که خیلی از متفکران اسلامی آنرا پذیرفته اند این است که اخلاق جزء لاینفک دین است و در کنار عقاید و احکام، قسمتی از ساحت های سه گانه ی دین را تشکیل می دهد. امّا این مسئله به معنای استقلال وبی نیازی این سه بخش از یکدیگر نیست بلکه اخلاق چه در مقام ثبوت و ارزش حقیقی و چه در مقام اثبات و تحقق و چه در ضمانت اجرا محتاج به دین و جهان بینی ناب آنست.
طرح مسئله
رابطه ی دین و اخلاق همچون مسائلی است که در گفتمان اخلاقی فیلسوفان عصر حاضر سهم ویژه ای را به خود مختص کرده است. از قدیم الأیام، ادیان الهی بزرگترین پرچمدران فضیلت و اخلاق در میان جوامع بوده و صلای دلکش دعوت به معنویّت و اخلاق بالاتر از همه از اردوی دینداران برخواسته است. با این حال، در دوره ی جدید تاریخ فلسفه ی غرب و با شیوع تفکّر اومانسیتی و انسان محورانه بر تفکر فلاسفه ی آن، تلاش بر آن شد تا اخلاق از انحصار ادیان خارج شده، و مبانی و اصولی بطورکامل بشری برای آن دست و پا شود. ما در این نوشتار بر آنیم تا در ابتدا با روشن ساختن مفهوم دین و اخلاق، نظری به تعاریف مختلف عرضه شده از آنها بیفکنیم و آنگاه دیدگاه های موجود حول مسئله ی رابطه ی دین و اخلاق را مطرح کرده و به تبین دیدگاه مختار بپردازیم. و در انتها با ذکر مواردی از نیازمندی اخلاق به دین وحیانی ضمن روشن ساختن رابطه ی تنگاتنگ دین و اخلاق به یکی از کارکردهای بی بدیل دین یعنی پشتیبانی از فضائل اخلاق اشاره ای داشته باشیم.
مفهوم شناسی
واژه ی اخلاق جمع «خُلق» است و به نقل از راغب در المفردات این واژه اصولا با واژه ی «خَلق» دارای یک ریشه می باشند[۱]. با این تفاوت که خُلق به صفات، قوا و سجایایی گفته می شود که با دیده ی سر قابل رؤیت نیست و در مقابل «خَلق» که بشکل و صورت محسوس و قابل درک با چشم ظاهر گفته می شود. امّا در اصطلاح، عالمان اسلام و غرب تعاریف متعدّدی را برای اخلاق ذکر کرده اند. برخی علم اخلاق را چگونگی اکتساب اخلاق نیکو دانسته اند که برپایه آن اخلاق و احوال شخص نیکو می شود[۲] و برخی دیگر آن را علم چطور زیستن دانسته اند[۳]. با توجّه به کتاب های اخلاقی مانند جامع السعادات، معراج السعاده و… میتوان اظهار داشت که اخلاق علمی است که از انواع صفات خوب و بد مورد بررسی، تبیین و تعریف قرار داده و نحوه ی اکتساب صفات خوب و فضائل و هم چگونگی زدودن صفات زشت و رذایل را بیان می کند. ازاین رو موضوع علم اخلاق صفات خوب و بد نفسانی و هدف نهایی آن رساندن انسان به کمال و سعادت جاویدان و منزل مقصودی است که برای آن خلق شده است.
الف. دین
دین در لغت واژه ایست عربی که در معجم ها و کتب لغت معانی بسیاری برای آن ذکر شده است مانند ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه، پاداش و جزا، عزّت و سرافرازی، اکراه و احسان، همبستگی …
امّا تعریف دین در اصطلاح یکی از پیچیده ترین تعاریف است که توافق نظر کمی بر سر آن در میان متفکّران و صاحب نظران وجود دارد. مفهوم دین مانند دیگر مفاهیم نظری مورد بحث و گفتگوهای فراوانی قرار داشته و دارد واز آنجایی که رشته های مختلفی با این مفهوم سروکار دارند تعاریف مختلفی از این مفهوم عرضه شده است و تا حالا به یک توافق مشترک نرسیده اند البته این پیچیدگی بدان معنا نیست که انسان ها از درک دین عاجز باشند به تعبیر رابرت هیوم، «دین به اندازه ای ساده است که هر بچه عاقل و بالغ و یا یک آدم بزرگ می تواند یک تجربه ی دینی واقعی داشته باشد و به اندازه ای جامع و پیچیده است که برای فهم کامل و استفاده تام از آن نیازمند تجربه و تحلیل می باشد».[۴]
علامه محمد تقی جعفری درباب تعاریف متعدّدی که از علمای ادیان، فلاسفه و متکلّمین وجود دارد می گوید: «بسیاری از دین پژوهان برای عرضه ی تعریفی جامع و فراگیر نسبت به ادیان متعدّد و متنوّع اهتمام کرده اند وجه مشترک ادیان را مورد بررسی قرار داده و از عناصر مشترک تعریفی عام و فراگیر ارائه نمایند. این شیوه با روش های متداول که به تعریف انتزاعی فیلسوفان از دین پردازند متفاوت می باشد.»[۵]
از اینرو عرضه ی تعریفی جامع و مانع از دین کار خیلی دشوار و عملا غیر ممکنی است. ما در اینجا به ذکر سه طیف کلی از تعاریف عرضه شده در مورد این واژه اکتفا کرده و بررسی بیشتر را به خوانندگان محترم واگذار می نماییم.
۱. دین از دیدگاه دانشمندان غرب
در دوره ی جدید تمدّن غرب و در عصر روشنگری، مقوله ی دین بعنوان شاخه ای از علوم انسانی همانند بسیاری دیگر از شاخه های دیگر علوم مورد توجّه جدّی عالمان و دانشمندان غرب قرار گرفت و پژوهش های گسترده ای در زمینه ی تاریخچه و ماهیّت ادیان در مغرب زمین به وقوع پیوست و به دنبال آن دو شاخه ی تاریخ ادیان و فلسفه ی دین درغرب با دو رویکرد متفاوت، یکی نقلی و توصیفی و دیگر با رویکرد عقل گرایی انتقادی به بررسی و پژوهش در ادیان جهان پرداخت. در فلسفه ی دین از آنجائیکه دانشنمدان برآن بوده اند تا دین را بعنوان یک پدیده ی واحد مورد تعمّلات عقلانی قرار دهند به همین دلیل تلاش شده است با تکیّه بر نقاط مشترک ادیان و حذف مفترقات، به تعریف جامعی از دین دست یابند که حتّی الأمکان بتواند دامنه وسیعی از ادیان را شامل الهی و بشری، غربی و شرقی … را شامل شود. نمونه ای از این تلاش را که میتوان آن را وجه ی غالب در رویکرد غرب به مقوله ی دین به حساب آورد، در کتاب عقل و اعتقاد عرضه شده است. برمبنای آن «دین متشکّل از مجموعه ی عقاید، اعمال وعواطف فردی و جمعی است که پیرامون یک حقیقت غائی سامان یافته است.»[۶]
۲. دین از منظر متفکّران اسلامی
با رجوع به متون دینی شامل قرآن و سنّت درمی یابیم که واژه ی «دین» در معنای اصطلاحیش در دو معنای متفاوت به کار رفته است. از سویی به تعالیم وحیانی که توسّط انبیاء الهی برای بشریّت به ارمغان آورده شده اطلاق «دین» شده است؛ مانند « و وصی بها ابراهیم بینه و یعقوب یا بنی انّ الله اصطفی لکم الدین و لا تموتن الّا وأنتم مسلمون»[۷] و از طرفی در اطلاقی وسیعتر همه ی مکاتبی که حاوی دستورالعملی برای چطور زیستن بوده اند، شامل حق و باطل، دین نامیده شده است؛ مانند « وهو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه»[۸] و یا «لکم دینکم و لی دین»[۹]. در سنّت روایی ما هم وضع به همین منوال بوده و هر دو نوع از کاربرد را میتوان در مجامع روایی یافت. در مواردی «دین» تنها بر دین حق اطلاق شده است که همچون ی آنها میتوان به روایات زیر اشاره کرد: «لا حیاه الا بالدین»[۱۰] و یا «غایه الدین الایمان[۱۱]» امّا در روایات دیگری دین در حیطه ی معنایی وسیع تری به کاررفته و معنایی شامل دین الهی از آن اراده شده است مانند این روایت از رسول خدا صلی الله مقابل وآله وسلّم که فرمودند: « … من نصب دیناً غیر دین الله فهو مشرک»[۱۲]
با توجّه به این دو نوع کاربرد، دو تعریف از دین میتوان عرضه داد. در یک تعریف میتوان دین حق را مد نظر قرار داد و بر اعتقاد به وجود خداوند بعنوان عنصر اصلی تشکیل دهنده ی آن تاکید کرد. بر این اساس دین این گونه تعریف شده است: « دین به معنای اعتقاد به آفریننده برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این اعتقاد می باشد»[۱۳].
همچنین میتوان دین را درمعنای وسیع تری به کار برد و آن را شامل دین حق و باطل درنظر گرفت همانگونه که یکی از متفکّرین و صاحب نظران معاصر در تعریف دین گفته اند: « دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق، قوانینی ومقرّراتی است که برای اداره ی امور جامعه ی انسانی و پرورش انسان ها باشد. گاهی همه ی این مجموعه، حق و گاهی همه ی آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطلند. اگر مجموعه ای حق باشد آن را دین حق و در غیر اینصورت، آنرا دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل می نامند. دین حق دینی است که عقاید، قوانینی و مقرّرات آن از جانب خداوند نازل شده و دین باطل دینی است که از ناحیه ی غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده است.»[۱۴]
بخش اوّل: بررسی رابطه ی دین و اخلاق
الف. دین شرط وجود اخلاق
یکی از نظریاتی که درمورد دین مطرح است و از طرفداران کمتری برخوردار است، توقف دین بر اخلاق یا تحویل پذیری دین به اخلاق است. طبق این نظریه، پایه و پیکره اصلی، اخلاق است و دین جزء آنست. البته جزئیّت مد نظر دراینجا غیر از جزئیّتی است که در مرکّبات واقعی وجود دارد. در مرکّبات حقیقی، وجود مرکّب حقیقتاً متوقّف بر وجود اجزاء است و اساساً مرکّب چیزی جز اجتماع همین اجزاء نیست. بطور مثال عقربه ی ساعت جزء واقعی ساعت است. چونکه ساعت شیئی مرکّب است اجزاء مانند چرخ دنده، شیشه، فنرو … می باشد و عقربه ها هم یکی از آن اجزاء می باشد. ولی جزییّت مورد نظر در اینجا در واقع نوعی شرطیّت است. یعنی دین و دینداری شرط ضروری جهت وجود اخلاق است. به این معنا که بدون دین نمی توان اخلاقی داشت. بنابراین ی اخلاق مرکّب از دین نیست ولی در تحقّق، نیازمند آنست و از آنجائیکه وجود مشروط هم به صورتی متوقّف بر شرط است و به همین علت شروط را هم میتوان جزء خارجی مشروط قلمداد کرد. به همین دلیل همانگونه که بدون آب حیات بر روی این کره ی خاکی ناممکن است به همین نحو داشتن اخلاق بدون وجود دین هم امر محال و ناممکنی است. نه این که دین جزء تشکیل دهنده ی اخلاق باشد.
ب. دین در خدمت اخلاق
دیدگاه دیگری که در مورد رابطه ی دین و اخلاق مطرح گردیده است، نقش کمرنگ تری را نسبت به دیدگاه قبل برای اخلاق قائل شده است و آن را نه جزء اخلاق بلکه وسیله ای در خدمت اخلاق می داند. در دیدگاه جزییّت، وجود اخلاق متوقّف بر دین شمرده شده بود به این معنا که بدون دین، اخلاقی نخواهیم داشت ولی دراین دیدگاه امکان وجود اخلاق بدون دین نفی نمی شود ولی برای دین کارکردهای بی بدیلی تعریف می شود که می تواند در راه تحقّق اهداف اخلاق خیلی مفید واقع شود. در ذیل به نحو اجمال، به بعضی از این موارد اشاره می کنیم:
۱. اخلاق احتیاج به تحریک عاطفی دارد. اخلاق به تنهایی شامل یک سری قواعد و دستورات خشکی است که به تنهایی نمی تواند انگیزه ی کافی را برای انجام فعل در شخص ایجاد نماید. هر شخصی دوست دارد به دنبال انجام هر فعل اخلاقی، از مهر و لطف ویژه ای برخودار شود و با این کار عنایت و عطوفت ویژه ای را نسبت به خود جلب نماید. ادیان الهی با مطرح ساختن رضایت آفریدگار و بیان این که خواست خداوند دراین دنیا به اخلاقی زیستن تعلّق گرفته است، این انگیزه ی قوی را در فرد ایجاد می کنند تا همواره رضایت الهی را در افق افعال اخلاقی خود ببیند و در راستای کسب آن به قوانین اخلاق پایبند باشد.
۲. قواعد اخلاق برای تحقّق در جامعه نیازمند یک ضمانت اجرائی است. در اصل هر قانون و مصوّبه ای مادامی که از ضمانت اجرائی برخوردار نباشد در اجرا گرفتار مشکل شده و بصورت جوهری برکاغذ باقی خواهد ماند. اخلاق هم بعنوان مجموعه ی از قواعد و دستورات که رفتار صحیح انسان دراین دنیا را تنظیم می کند از این قاعده مستثنی نبود و برای تحقّق نیازمند نیرویی است تا اجرای آنرا تضمین کرده و با متخلّفان از این اصول برخورد کند. دراین میان دین با نظام جزا و پاداشش یک ضمانت اجرای ما فوق طبیعی را برای قواعد اخلاقی فراهم می سازد. ادیان الهی به شخص دیندار وعده می دهند که در صورت اخلاقی زیستن، به حیاتی ابدی و سعادتی جاوداان نائل می شود و از تنعّمات اخروی بهره مند خواهد شد و از طرفی وی را از عواقب سوء بداخلاقی و عدم پابیندی به اصول اخلاقی برحذر داشته و گرفتار شدن به عذاب های دردناک اخروی را پیامد تخلّف از این اصول معرّفی کرده است.
۳. از نظر روان شناختی انسان به گونه ایست که دوست دارد به قوانین و قواعد ثابت تکّیه داشته باشد و اگر احساس کند که قانونی، ثبات و دوام نداشته و به زودی ملغی خواهد شد، درخود التزامی نسبت به آن احساس نمی نماید. در اخلاق هم وضع به همین منوال است. اگر قواعد اخلاق بطورکامل بشری باشد و منشأ آنها توافقات اجتماعی و انسانی شمرده شود، هیچ گونه دوامی برای آنها قابل تضمین نیست. چونکه تجربه ی انسانی در دیگر حوزه های قانونگذاری نشان داده است که قوانین مصوّب توسّط انسان، مدام در معرض تغییر و تبدّل بوده اند و هر از چند گاهی تبصره ی جدیدی بر آن افزوده می شود. حال اگر قوانین اخلاق هم به این سرنوشت گرفتار شوند، التزامات اخلاق به نحو شایان توجهی کاهش پیدا می کند. در مقابل اگر این قوانین صبغه ی دینی و الهی به خود گیرند و آمر به فضائل و ناهی از رذائل خود خداوند باشد، آنگاه اطمینان خاطر کافی از جاودانه بودن این اصول درانسان ایجاد می شود و این مسئله می تواند نقش مؤثّری در ترویج اخلاق و تقویت پایندی افراد به آن داشته باشد.
ج. نظریّه استنتاج دین از اخلاق
این نظریه که به سقراط نسبت داده می شود و اقتباس شده از معمّای معروف وی به نام «اوتیفرون» است با اصالت بخشیدن به اخلاق، دینداری را گامی درجهت اخلاقی بودن و عادلانه زیستن می داند. به تعبیر دیگر، اخلاق و عدالت به ما حکم می کند که دیندار باشیم و دین مدارانه زندگی نماییم. بر این اساس دین از اخلاق استنتاج می شود و آن چه اصالت و تقدّم دارد اخلاق است. «سقراط در گفتگوی خود با اوتیفرون در ارتباط با عدالت سخن به میان آورد و نظریّه ی استنتاج دین از اخلاق و جزء بودن دین نسبت به اخلاق را بیان نمود. وی بر این باور بود که عدالت، محیطی بزرگتر از دین دارد و دینداری جزئی از عدالت است.»[۱۵]
واضح است که جزئیّتی که در این دیدگاه مطرح می شود غیر از جزئیّتی است که در دیدگاه اوّل عنوان شد. در دیدگاه اوّل، دین جزء لاینفک و تشکیل دهنده ی اخلاق بود که بدون آن، وجودی برای اخلاق هم باقی نمی ماند و از آنجائیکه وجود مرکّب، متوقّف بر وجود اجزائش می باشد به همین دلیل میتوان اظهار داشت که دین نوعی تقدّم بر اخلاق داشت. ولی در اینجا قضیّه ی بطورکامل بر عکس است. آن چه اصیل است و تقدم دارد اخلاق است. ولی یکی از اصول اخلاق عدالت است که این اصل دیندارای را لازم می آورد. از اینرو دین جزء اخلاق است. بر این اساس آن چه دینداری را موجّه می کند، اخلاق است و بعبارت دیگر دین از اخلاق استننتاج می شود.
د. نظریّه تحویل دین به اخلاق
این نظریّه که ناشی نگاهی کارکردگرایانه به دین است توسّط بریت ویت مطرح گشت. در این نظریه گزاره های دینی فاقد معنا شمرده می شود ومعناداری صرفا به قوانینی علمی، قضایای توتولوژی منطقی و ریاضی و قضایای شخصی محصور می شود. بر این اساس وی گزاره های دینی را از حوزه ی معنا به تحلیل کارکری منتقل می کند و به جای پرسش از معنای آنها، کارکرد و نحوه ی استفاده ی از آنها را مطرح می کند. «بریت ویت کارکرد مدعیّات دینی را همان کارکرد گزاره های اخلاقی دانسته و رغبت به زندگی را کارکرد آن دو گزاره می داند.»[۱۶]
ایشان در مقاله ی دیدگاه یک تجربه گرا درباره ی ی ماهیّت عقیده ی دینی می گوید: «هنگامی که با موضوع هایی خاصی از قبیل اخلاق و دین برخورد می نماییم می توانیم مفهوم را بر حسب استعمال عبارات در این دو حوزه ها بررسی نماییم. هر گزاره تابع استعمال آنست.»[۱۷]
به عقیده ی بریت ویت، گفته های دینی اوّلاً و بالذات بعنوان گفته های اخلاق استعمال می شود و بدین ترتیب می توانند بعنوان احکام اخلاقی تحویل شوند.
دیدگاه های چهارگانه در یک نگاه
با نظر به دیدگاه های چهارگانه ی فوق الذکر مشخّص می شود که هر چه به جلو می رویم از اصالت دین کاسته و جایگاه و موقعیّت اخلاق ارتقاء داده شده است. در دیدگاه اوّل با قائل شدن جایگاه ویژه ای برای دین، دین شرط حیاتی برای وجود اخلاق و جزء خارجی آن شمرده شد به نحویکه بدون وجود دین، وجود اخلاق عقلاً ناممکن خواهد بود. در دیدگاه دوّم با تنزّل از این مرتبه وانکار توقّف وجودی اخلاق بر دین، دین و مدّعیات آن بوسیله تقویت انگیزه و تحریک عواطف فاعل اخلاقی، وسیله ی خوبی در خدمت تحقّق اهداف اخلاق معرّفی شد. در دیدگاه سوّم باز هم بر اصالت و نقش اخلاق در تعامل با دین اضافه گردید تا جائیکه بیان شد دین برآمده از اخلاق است و از آن استنتاج می شود و در نهایت در نظریّه ی چهارم با نفی معناداری گزاره های دینی، برای آن صرفا کارکردی همانند کارکرد گزاره های اخلاق درنظر گرفته می شود.
ه. اخلاق جزء لاینفک دین
شاید بتوان اظهار داشت که رایج ترین تصور در ارتباط دین و اخلاق این است که اخلاق جزء انفکاک ناپذیر دین است. دین اسلام ه عنوان مجموعه ای که دربردانده ی برنامه ی کامل وجامعه ی زندگی بشر برای رسیدن به سعادت است، متشکّل از سه حوزه ی کلی احکام، عقاید و اخلاق می باشد. یعنی از سوئی حقایق موجود در عالم پرده بر می دارد و انسان را از وقایع که در درباره اش وجود دارد و یا در آینده با آن مواجه خواهد شد آگاه می سازد و از طرفی متناسب با این هست ها و حقایق، قوانین و احکامی را برای رفتار و عمل فردی و اجتماعی انسان وضع می کند و در عرصه ی اخلاق و صفات نفسانی هم دستورالعمل های اخلاقی را ارائه می کند.
در مورد مسیحیّت و یهودیّت عقیده بر این است که چنین نسبتی به اخلاق و دین برقرار است. «ده فرمان» و «قاعده ی ذرین» که بعنوان دو منشور کلّی احکام و قوانین در این دو دین شمرده می شود حاوی بندهایی است که همگی دستورات و قواعدی اخلاقی شمرده می شود.
از اینرو میتوان اظهار داشت که «دین و اخلاق یک نوع اتحاد دارند و یا یک نوع وحدت بین آنها برقرار است و یا به تعبیر امروز یک رابطه ی ارگانیک بین آنها وجود دارد…. دین مجموعه ای از عقاید، احکام و اخلاق است، پس طبعاً اخلاق جزئی از مجموعه ی دین می شود و رابطه اش با دین رابطه ی یک جزء با کل است مثل رابطه ی سر با کل پیکر انسان. اگر دین را به یک درخت تشبیه نماییم، این درخت دارای ریشه ها و تنه و شاخه است. عقاید ریشه هاست و اخلاق تنه ی درخت است و شاخه وبرگ و میوه ی درخت هم همان احکام است. رابطه ی تنه با خود درخت رابطه ی دو شیئ نیست بلکه تنه هم خود جزء درخت است.»[۱۸]
ظرافتی که در این تشبه وجود دارد این است که علاوه بر نشان دادن رابطه ی هر جزء با کل دین، رابطه ی هر یک از اجزاء با یکدیگر را هم به معرض نمایش گذاشته است. توضیح این که هرچند هر یک از بخش های دین همچون اخلاق، جزئی از مجموعه ی کلی دین را می سازند امّا این گونه نیست که این اجزاء بطورکامل از یکدیگر بیگانه بوده و با هم هیچ ارتباطی نداشته باشند. به عکس نظام دینی یک نظام در هم تنیده ایست که همه ی بخش های آن شامل احکام و اخلاق با یکدیگر مرتبط بوده و بر یکدیگر استوارند. گو اینکه اخلاق دینی هم بطورکامل مبتنی بر جهان بینی آن استوار بوده و در عرصه های مختلفی نیازمند آنست. ما در بخش دوّم این نوشتار به بعضی از حوزه هایی که اخلاق به دین نیازمند است و از آن بهره می برد اشاره می نماییم تا علاوه بر اثبات ادّعای فوق به یکی از کارکردهای بی بدیل دین یعنی پشتیبانی از فضائل اخلاقی هم نظری افکنده باشیم.
بخش دوّم: ساحت های مختلف نیازمندی اخلاق به دین
همگی گزاره های اخلاقی عبارت از احکامی هستند که ارزش فعل رفتاری انسان را مشخّص می کنند. به تعبیر دیگر در عالم واقع هر یک از افعال ما دارای ارزشی اخلاق اعمّ از مثبت و یا منفی است. امّا جدا از ارزش حقیقی افعال، علم ما به ارزش افعال و آگاهی ما از حسن وقبح آنها مسئله ی دیگری است که لزوماً بر اساس ارزش حقیقی آن نیست چونکه دست ما از واقع کوتاه است و ارزش واقعی افعال از ما مخفی است. از اینرو باید تلاش نماییم تا از طریقی به آن احکام آگاهی حاصل نماییم. با این توضیح میتوان از دوعالم صحبت کرد. یکی عالم ثبوت و یا نفس الأمری که جایگاه احکام واقعییّه ی اخلاقی است و دیگری عالم اثبات که عالم کشف و تحقّق اصول اخلاقی است. ارزش حقیقی افعال در عالم ثبوت مضبوط است امّا آن چه از اخلاق عیان است و آن چه از حسن و قبح اخلاق در میان ما دانسته می شود مربوط به عالم اثبات است. از سویی دیگر تحقّق اهداف اخلاق و اخلاق شدن فرد و جامعه به صرف دانستن اصول اخلاقی و بازشناسی فضائل از رذائل ختم نمی شود بلکه برای تحقق جامعه ی آرمانی مد نظر اخلاق، و تقویت پایندی به این اصول به عنصر دیگری هم نیازمندیم و آن ضمانت اجرای این اصول است. در این بخش بر آنیم تا نیازمندی اخلاق به دین را در هر یک از این سه حوزه اثبات نموده و روشن سازیم که یک فعل هم به جهت اینکه فی نفسه فعل نیکویی شود باید تامین کننده ی سعادتی باشد که خداوند برای انسان ترسیم کرده است و هم به جهت اینکه حسن آن فعل بر ما معلوم و آشکار شود وجود دین و بیان آسمانی لازم است و هم در اجرا و عملیّاتی شدن و تحقّق این اصول، دین نقش بی بدیلی را ایفا می کند و به همین علت در هر سه ساحت اخلاق نیازمند به دین است.
الف. نیازمندی اخلاق به دین در مقام ثبوت
هر گزاره ی اخلاقی مانند «ظلم بد است» متشکّل از موضوع و محمولی است که بر یکدیگر حمل می شوند. موضوع در این گزاره ها فعلی از افعال انسانی و محمول، مفهومی است که اصطلاحاً مفهوم اخلاقی نامیده می شود و غالباً شامل مفاهیمی مانند خوب، بد، زشت، نیکو حسن، قبیح، باید، نباید است. این مفاهیم اخلاقی علیرغم وضوح ابتدایی، ابهامات بسیاری دارند. در این که «زشت و نیکو، حسن و قبح و بد و خوب واقعا چیست؟» اختلافات زیادی وجود دارد و اساساً همین اختلافات زمینه ساز ظهور مکاتب اخلاقی مختلف شده است. دراین میان دین در حل این ابهامات و روشن سازی دقیق معنا و مدلول آنها نقش عمده ای را ایفا می کند. «درک دقیق، کامل، شفّاف و پایدار این مفاهیم در تعدادی موارد نیازمند منبعی حکیم، قادر، ثابت، سرمد، بی طرف و مهربان است تا این مفاهیم را روشن سازد و عقل به تنهایی نمی تواند به این مهم دست یابد».[۱۹]
خداوند با ترسیم جایگاه واقعی انسان در جهان هستی، کمال و سعادت واقعی و غائی انسان را قرب به مبدأ هستی معرّفی کرده و رسیدن به آنرا در سایه ی اعمال اختیاری و در گرو عمل صالح ممکن دانسته است. از اینرو هر عملی که تامین کننده ی این هدف غایی باشد از دید اسلام نیکو و پسندیده و هر فعلی که انسان را از این هدف دور سازد زشت و رذیلت اخلاقی بحساب می آید. به همین دلیل میتوان گفت ارزش اخلاق یک فعل ارتباط تنگاتنگی با اعتقاد به مبدأ آفرینش دارد و فعل اخلاقی برای برخورداری از بالاترین درجه ی حسن و نیکی باید چنین پیامد مثبتی را بهمراه بیاورد.
یکی از اندیشمندان معاصر در این رابطه بیان می کند که: «همه ی رفتارهای اخلاقی به نحوی ارزش خودشان را از اینجا کسب می کنند که یا مستقیماً سبب قرب به خدا می شوند و یا زمینه را برای تقرّب فراهم می کنند … پس رابطه ی اخلاق با دین بدین صورت تنظیم می شود که در دین خدا شناخته می شود و بعنوان هدف تکاملی انسان معرّفی می شود و اخلاق ارزش خودش را از اینجا أخذ می کند. اگر دین نبود و آن چیزها را ثابت نمی کرد، اصلاً ارزش های اخلاقی پایه و مایه ای نداشت.»[۲۰]
لذا میتوان نتیجه گرفت مادامیکه خداوند، بعنوان غایت سیر حرکت انسان در وادی اخلاق، در یک نظام اخلاقی مورد غفلت قرار گیرد و اخلاق تنها بر اصولی بطورکامل انسان محورانه استوار گردد، این نظام قادر نخواهد بود بازگوکننده ی ارزش واقعی نهفته در افعال باشد چونکه یک فعل هرچه قدر هم که انسانی و بر اساس اصول وجدان باشد، نهایت امر دارای پیکره ای نیکو خواهد بود امّا برای تبدیل شدن به یک فضیلت اخلاقی، نیازمند به انگیزه ای والا یعنی جلب رضایت خداوند و تقرّب به او هم هست تا همانند روحی بر کالبد عمل دمیده شود. و این خود نمایانگر حوزه ی وسیعی از نیازمندی اخلاق به دین است.
ب. نیاز اخلاق به دین در مقام اثبات
در قسمت قبل پیرامون نقش اعتقاد به خداوند و تقرّب به وی در ارزش دهی به افعال اخلاقی صحبت کردیم حال سؤال این است که آیا انسان با اتّکا بر قوای عام شناختاری خود و مشخّصاً عقل، قادر می باشد تا به ارزش واقعی افعال و حسن و قبح نهفته در آنها پی ببرد؟. به تعبیر دیگر آیا افق درک و شناخت وی تا بدانجا می رسد که به تنهایی تشخیص دهد که کدام فعل تامین کننده ی سعادت حقیقی انسان است و کدام نیست؟ در جواب باید گفت شناخت دقیق و هم جانبه ی یک شیئ نیازمند احاطه ی کامل بر آنست. از اینرور شناخت دقیق ارزش واقعی افعال مستلزم احاطه ی کامل بر جهان هستی و دستاوردهای آن است؛ چونکه همانگونه که در قسمت قبل اشاره شد ارزش واقعی یک فعل در سایه ی میزان ظرفیّت آن فعل در زمینه سازی قرب به خداوند رقم می خورد. امّا از آنجائیکه ما بعنوان جزئی از عامل فاقد چنین احاطه ی شاملی می باشیم به همین دلیل انتظار کشف ارزش همه ی افعال و به دنبال آن بازشناسی فضائل از رذائل، از عقل آدمی انتظار بیهوده ایست و تنها این امر از مقامی ساخته است که محیط بر عالم برآدم بوده و از حقایق امور و بواطن افعال اطلاع کامل داشته باشد. به قول یکی از متفکّرین معاصر، «چشم انداز زندگی بسان اقیانوس فرورفته در تاریکی است که عقل، خرد، فطرت و نهاد، قسمتی از آنرا روشن ساخته و بخش های دیگر آن در تاریکی مطلق فرورفته است، در اینجا چراغی بزرگتر و مشعل تابناکتر لازم است که دیگر بخش ها را روشن سازد»[۲۱]
ج. نیازمندی اخلاق به دین درضمانت اجرا
مسلّماً تنظیم هر نظام اخلاقی بمنظور عمل به اصول آن و پیاده شدن در زندگی وشکل دهی به رفتار و عمل پیروان آن صورت می گیرد. این درحالی است که صرف عرضه ی فهرستی از فضائل و رذائل و تدوین و بازشناسی اعمال اخلاقی از ضدّاخلاقی، تامین کننده ی این هدف نخواهد بود. دانستن و شناختن خوبی و فضیلت، برای تخلّق به آن کفایت نمی نماید. اوحدی از مردم به این درجه از درک و شناخت رسیده اند که به خوبی به خاطر حسنش پایبندند و از بدی به خاطر قبحش دوری می گزینند. بیشتر مردم اسیر امیال و غرائزی هستند که خیرخواهی و خیرطلبی فطری ایشان را به چالش می کشد و در میدان معارضه با آنها، ابتکار عمل را به دست گرفته و این گرایشات روحانی را از صحنه به در می کنند.. دراین میان احتیاج به نیروی محرکّی هست با بالا بردن انگیزه و اراده در شخص، زمینه ی تربیت اخلاقی را در وی فراهم سازد. از همین روست که امروزه دو عنصر تنبیه و تشویق بعنوان اجزاء لاینفک هر نظام تربیتی، به رسمیّت شناخته شده است.
نظام اخلاق دینی با توجّه به این مهمّ و با بهره مندی از دو عنصر وعد و وعید، این خلأ را پر کرده و با دادن وعده ی پاداش به نیکوکاران و وعده ی آتش به تبه کاران، کمک شایان توجّهی را درجهت عملیّاتی کردن اصول اخلاقی خود نموده است. «دین پشتوانه ی اجرائی احکام اخلاقی است. دین با عرضه ی آخرت و قیامت که امکان چنین پاداش و کیفری را فراهم می سازد، انگیزه ی عمل اخلاقی را پدید می آورد و انگیزه ی عمل ضداخلاقی را از میان می برد یا کاهش می دهد»[۲۲]
نتیجه بحث
از آن چه گفت میتوان نتیجه گرفت که اخلاق بعنوان قسمتی از تعالیم وحی، جزء لاینفک دین بوده و با آن رابطه ی ارگانیکی دارد؛ یعنی در کنار دو بخش دیگر یعنی احکام و عقاید، تشکیل دهنده ی دین می باشند. امّا از آنجائیکه دین مجموعه ای منسجم و هماهنگی است، بین تمامی اجزاء آن، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. به همین دلیل دستورات عملی دین بر هست ها و جهان بینی آن استوار است. این مسئله ما را به نیازمندی اخلاق به دین رهنمون می شود. با بررسی روشن می شود که اخلاق چه از حیث عالم واقع و ارزش اخلاقی و چه از حیث کشف و تحقّق و چه از حیث ضمانت اجرای اصول خود محتاج دین و بیانات و جهان بینی آنست.
پی نوشت:
[۱] – اصفهانی، راغب، معجم مفردات الفاظ قرآن، ص ۱۵۹
[۲] – خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تهران: کتابفروشی اسلامی، ص ۱۴
[۳] – مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، تهران: صدرا، چ: ۶، ۱۳۶۸، ج۲، ص۱۹۰
[۴] – ادیان زنده ی جهان، ص ۱۸
[۵] – جعفری، محمد تقی، فلسفه ی دین، ص ۳۹
[۶] – پترسون و همکاران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی، ص ۱۸
[۷] – بقره/ ۱۳۲
[۸] – توبه/ ۳۳
[۹] – کافرون/ ۶
[۱۰] – محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۳، ص۳۷۸
[۱۱] – همان، ص ۳۷۲
[۱۲] – مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۶۹، ص۲۲۲
[۱۳] – مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص ۱۱
[۱۴] – جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه ی معرفت، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۷۳، ص ۹۳
[۱۵] – رورانوگواردینی، مرگ سقراط، ترجمه ی محمد حسین لطفی، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۲، ص ۴۹و ۵۰
[۱۶] – ویلیمام بارتلی، اخلاق و دین، ترجمه ی زهرا خزاعی، ص ۲۶ و ۲۷
[۱۷] – همان ص ۲۵
[۱۸] – مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه ی اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۷، ص ۱۹۷- ۱۹۹
[۱۹] – «اقتراح دین و اخلاق» قبسات، شماره ی ۱۳
[۲۰] – مصباح یزدی، محمد تقی، درسهای فلسفه ی اخلاق، ص۱۹۷-۱۹۹
[۲۱] – سبحانی، جعفر، «نقش دین در پرورش فضائل اخلاقی»، مجله ی کلام اسلامی، شماره ی ۳۱
[۲۲] – «اقتراح دین و اخلاق»، قبسات، شماره ی ۱۳
منابع و مراجع:
۱- قرآن کریم
۲- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار
۳- اصفهانی، راغب، معجم مفردات الفاظ قرآن
۴- خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تهران: کتابفروشی اسلامی
۵- مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، تهران: صدرا، چ: ۶، ۱۳۶۸
۶- جعفری، محمد تقی، فلسفه ی دین
۷- پترسون و همکاران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی
۸- محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۳،
۹- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید
۱۰- جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه ی معرفت، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۷۳
۱۱- رورانوگواردینی، مرگ سقراط، ترجمه ی محمد حسین لطفی، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۲
۱۲- ویلیمام بارتلی، اخلاق و دین، ترجمه ی زهرا خزاعی
۱۳- مصباح یزدی، محمد تقی، درسهای فلسفه ی اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۷
۱۴- «اقتراح دین و اخلاق» قبسات، شماره ی ۱۳
۱۵- سبحانی، جعفر، «نقش دین در پرورش فضائل اخلاقی»، مجله ی کلام اسلامی، شماره ی ۳۱
۱۶- رابرت.آ. هیوم، ادیان زنده ی جهان، ترجمه ی عبدالرحیم گواهی
به طور خلاصه، امّا جدا از ارزش حقیقی افعال، علم ما به ارزش افعال و آگاهی ما از حسن وقبح آنها مسئله ی دیگری است که لزوماً بر مبنای ارزش حقیقی آن نیست چراکه دست ما از واقع کوتاه است و ارزش حقیقی افعال از ما مخفی است. اوحدی از مردم به این درجه از درک و شناخت رسیده اند که به خوبی به خاطر حسنش پایبندند و از بدی به خاطر قبحش دوری می گزینند. پی نوشت: [۱] – اصفهانی، راغب، معجم مفردات الفاظ قرآن، ص ۱۵۹ [۲] – خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تهران: کتابفروشی اسلامی، ص ۱۴ [۳] – مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، تهران: صدرا، چ: ۶، ۱۳۶۸، ج۲، ص۱۹۰ [۴] – ادیان زنده ی جهان، ص ۱۸ [۵] – جعفری، محمد تقی، فلسفه ی دین، ص ۳۹ [۶] – پترسون و همکاران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی، ص ۱۸ [۷] – بقره/ ۱۳۲ [۸] – توبه/ ۳۳ [۹] – کافرون/ ۶ [۱۰] – محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۳، ص۳۷۸ [۱۱] – همان، ص ۳۷۲ [۱۲] – مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۶۹، ص۲۲۲ [۱۳] – مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص ۱۱ [۱۴] – جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه ی معرفت، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۷۳، ص ۹۳ [۱۵] – رورانوگواردینی، مرگ سقراط، ترجمه ی محمد حسین لطفی، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۲، ص ۴۹و ۵۰ [۱۶] – ویلیمام بارتلی، اخلاق و دین، ترجمه ی زهرا خزاعی، ص ۲۶ و ۲۷ [۱۷] – همان ص ۲۵ [۱۸] – مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه ی اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۷، ص ۱۹۷- ۱۹۹ [۱۹] – اقتراح دین و اخلاق قبسات، شماره ی ۱۳ [۲۰] – مصباح یزدی، محمد تقی، درس های فلسفه ی اخلاق، ص۱۹۷-۱۹۹ [۲۱] – سبحانی، جعفر، نقش دین در پرورش فضائل اخلاقی، مجله ی کلام اسلامی، شماره ی ۳۱ [۲۲] – اقتراح دین و اخلاق، قبسات، شماره ی ۱۳ منابع و مراجع: ۱- قرآن کریم ۲- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار ۳- اصفهانی، راغب، معجم مفردات الفاظ قرآن ۴- خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تهران: کتابفروشی اسلامی ۵- مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، تهران: صدرا، چ: ۶، ۱۳۶۸ ۶- جعفری، محمد تقی، فلسفه ی دین ۷- پترسون و همکاران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی ۸- محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۳، ۹- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید ۱۰- جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه ی معرفت، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۷۳ ۱۱- رورانوگواردینی، مرگ سقراط، ترجمه ی محمد حسین لطفی، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۲ ۱۲- ویلیمام بارتلی، اخلاق و دین، ترجمه ی زهرا خزاعی ۱۳- مصباح یزدی، محمد تقی، درس های فلسفه ی اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۷ ۱۴- اقتراح دین و اخلاق قبسات، شماره ی ۱۳ ۱۵- سبحانی، جعفر، نقش دین در پرورش فضائل اخلاقی، مجله ی کلام اسلامی، شماره ی ۳۱ ۱۶- رابرت.آ.
1404/09/29
10:36:06
5.0 / 5
11
مطلب نورمعرفت را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان نورمعرفت در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۹ بعلاوه ۵

پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد