نور معرفت

مردی که صلیب سرخ جهانی را شگفت زده کرد!

مردی که صلیب سرخ جهانی را شگفت زده کرد!

به گزارش نور معرفت، نمایندگان صلیب سرخ مبهوت شخصیت حاج آقا ابوترابی بودند. بارهاوبارها از خلاقیت، شکوفایی و روح زندگی که در اردوگاه های تحت مدیریت معنوی ایشان جاری بود، با حیرت صحبت می کردند. همیشه می گفتند: ما در طول تاریخ فعالیت سازمان صلیب سرخ جهانی، در هیچ اردوگاه اسرایی در جهان چنین چیزی را ندیده ایم.



به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، اینروزها خبر تقریظ پرمهر و حکیمانه مقام معظم رهبری بر کتاب «پاسیاد پسر خاک»، یک دفعه دیگر یاد حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر ابوترابی فرد، سید آزادگان را برایمان زنده کرد.

بنابر روایت فارس، به همین مناسبت، در گفتگو با سعید اوحدی، رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران، به شخصیت بی بدیل حاج آقا ابوترابی، این اسوه ایثار و مقاومت می پردازیم. اوحدی که خود از آزادگان سرافراز و یار دیرین سید آزادگان در دوران اسارت بوده است، با بیان خاطراتی از حاج آقا ابوترابی تصویری زنده از «کمال انسانی» ارایه می دهد؛ کمالی که در بستر زندگی ای پر از انتخاب های سرنوشت ساز، از تغییر مسیر تحصیلی تا مبارزات انقلابی و سال ها رنج اسارت، شکوفا شد.

کمی از دوران اسارت و شخصیت حاج آقا ابوترابی برایمان بگویید.

اوحدی: آخرین لحظه ای که در اردوگاه «تکریت ۵» پس از رحلت حضرت امام (ره) خدمت حاج آقا بودیم، شاید تلخ ترین شرایط برای همه اسرا بود. اگر از هر اسیری سؤال کنید که تلخ ترین روز اسارت شما چه روزی است، روزی که اسیر شدیم را تلخ ترین روز نمی دانند. بلکه روزی را می دانند که خبر رحلت حضرت امام به بچه ها رسید. هیچگاه باور نمی کردیم که ما زنده باشیم و امام در میان ما نباشد.

بعد از رحلت حضرت امام، حاج آقا ابوترابی را به اردوگاه ۱۷ بردند که آنجا درگیری شده بود. بچه ها می خواستند برای حضرت امام (ره) مراسم سوگواری برپا کنند و بعثی ها ممانعت کرده بودند. بعثی ها با اسرا درگیر شده بودند و می دانستند که به هیچ عنوان نمی توانند شرایط را آرام کنند، مگر این که حاج ابوترابی منتقل بشود. حاج آقا واقعا سایه شان هم به بچه ها آرامش می داد. آن موقع حاج آقا را از اردوگاه ما بردند. دیگر ما از سال ۶۷ که امام به رحمت خدا رفتند تا سال ۶۹ از حاج آقا دور بودیم، خبری نداشتیم تا لحظه آزادی.

در لحظه آزادی تان چگونه حاج آقا ابوترابی را دیدید؟

اوحدی: پنجم شهریور بود. آخرین روز اسارت ما در اردوگاه تکریت ۱۷ بود. نیمه شبی آمدند و گفتند که سوار اتوبوس ها شوید تا آزاد شوید. بچه ها اعتماد نداشتند، اما وقتی وارد اردوگاه ۱۷ شدیم، فهمیدیم که آزادی نزدیک است. من در اسارت بعنوان مترجم بچه ها بودم. مسئولیت ترجمه مسایل و مشکلات اسرا و انتقال آن به نمایندگان را داشتم. کنوانسیون ژنو سازمان ملل، بندی دارد که برمبنای آن نمایندگان صلیب سرخ باید هنگام آزادی اسرا از آنها سؤال کنند که آیا می خواهید شما به کشورتان برگردید یا می خواهید پناهنده بشوید؟ نمایندگان میزی گذاشتند و نشستند. دیگر برایمان مسجل شد که آزادی مان قطعی است. من بعنوان مترجم رفتم کنار میز نشستم و بچه ها می آمدند. سؤال را که می پرسیدم، هر کسی چیزی می گفت. یکی لطیفه می گفت، یکی تیکه می انداخت، هر کس به این نمایندگان چیزی می گفت. به بچه ها گفتم بالاخره اینها می گویند این سؤال را بپرسید. پس از سؤال و جواب بچه ها باعجله از آسایشگاه می آمدند و سوار اتوبوس ها می شدند که از اردوگاه تکریت بسمت مرز حرکت نماییم.
یک بار نگاه کردم دیدم که به فاصله حدود ۴۰-۵۰ متر آن طرف تر سایه ای حرکت می کند. در یک لحظه من احساس کردم که شاید بطورمثال سربازهای بعثی کسی را نگه داشتند چون ما حدودا آخرین گروهی بودیم که داشتیم آزاد می شدیم. دیگر معطل نشدم. یک بار بی اراده رفتم بسمت آن آسایشگاهی که آنجا بود. به پنجره های آسایشگاه میل گرد جوش داده بودند که فقط در حد یک دست می توانست از این میل گردها بیرون بیاید. به پشت پنجره که رسیدم، داخل را نگاه کردم. حاج آقا ابوترابی آنجا بود. با نیروی خاصی داد زدم: «بچه ها بیایید. به خدا حاج آقا اینجاست». ما فکر می کردیم که آخرین گروهی هستیم که برمی گردیم ایران، ولی حاج آقا را نگه داشته بودند. همه از اتوبوس ها پیاده شدند و بسمت ما دویدند. یک بار تمام ۱۲۰ نفر از چهارتا اتوبوس آمدند. هیچ کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد؛ نه سربازان بعثی، نه نمایندگان صلیب سرخ جهانی. بچه ها به صف ایستادند که با حاج آقا وداع کنند. ایشان صورتشان را از بین میل گردها نزدیک بچه ها می آوردند. بچه ها از بین میل گردها پیشانی اش را می بوسیدند و آقای ابوترابی پیشانی بچه ها را می بوسید. نوبت من که رسید، به حاج آقا عرض کردم: مگر می شود ما برویم و شما در اسارت بمانید. حاج آقا یک جمله فرمودند: من اگر ۱۰ سال در دوران اسارت عبادت کردم، آرزویم این بود که آزادی شما را ببینم و به آرزویم رسیدم. بروید در خدمت نظام باشید. خداوند به شما عمر باردیگر داده تا در خدمت مردم باشید.
حاج آقا فقط همین را گفتند حتی یک کلمه نگفتند: آزاد می شوید به خانواده ام پیامی برسانید یا هر چیز دیگر. لحظه خیلی سختی بود. اتوبوس که از اردوگاه تکریت بسمت مرز حرکت کرد، هیچ کدام حوصله حرف زدن نداشتیم. همه به این فکر می کردیم که حاج آقا تا چه زمانی در اسارت می مانند؟ چه سرنوشتی دارند و چرا ما از ایشان جدا شدیم؟

از نظر شما مهم ترین خاصیت شخصیتی آقای ابوترابی چیست؟

سعید اوحدی: از دید من، مهم ترین خاصیت ایشان که جوهر تمام آموزه های دینی را در برداشت، اخلاق بود. شاید ما گاهی اوقات با این که قرآن و احادیث را می خوانیم، از این مورد غفلت می نماییم. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند که «انَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق» هدف اصلی رسالتشان، گسترش اخلاق در جامعه بوده است. دین و آرمان های آن، جز در بستر اخلاق، تحقق پیدا نمی نماید. همان گونه که در قرآن هم می خوانید، همه چیز حول محور اخلاق است. فارس: از حاج آقا ابوترابی خاطره ای دارید که نشان دهنده عمق نگاه ایشان به موضوع اخلاق باشد؟ اوحدی: یک خاطره هیچ وقت از ذهنم پاک نمی گردد. بعد از رحلت حضرت امام وقتی حاج آقا را می خواستند به اردوگاه دیگر منتقل کنند، ایشان در جمع ما قرآن را در دست گرفتند و فرمودند: «عزیزان من، اگر جرئت کردید پا روی این قرآن بگذارید که می دانم نمی گذارید. پا روی کرامت، آبرو و حرمت همدیگر نگذارید.» این حرف برای ما سؤال بود. ایشان ابهام را برطرف کردند و فرمودند: «خداوند قرآن را نازل کرد تا انسان را از فرش به عرش ببرد و به مقام خلیفه اللهی برساند. فلسفه تمام قرآن، کرامت انسان است. اگر انسانی نبود، قرآنی هم نازل نمی شد.» این نگاه در حقیقت همان چیزی است که در سیره پیامبران هم می بینیم. بعنوان مثال، خداوند به حضرت موسی (ع) و برادرش هارون (ع) که بسمت فرعون می رفتند، فرمود: «قولا له قولاً لیّنا»؛ «با او با نرمی سخن بگویید.»
اگر اخلاق پیامبر اکرم (ص) در دنیای آن زمان نبود، امروز چیزی به نام اسلام وجود نداشت. کمال دین و کمال پیامبر، در اخلاق بود. حاج آقا ابوترابی هم به سبب همین نگاه عمیق به کرامت و ظرفیت انسان برای تحول، به همه احترام می گذاشتند. ایشان باور داشتند هر انسانی می تواند به مقام خلیفه اللهی برسد.
نظر شما راجع به کتاب «پاسیاد پسر خاک» چیست؟

اوحدی: کتاب «پاسیاد پسر خاک» یک کار خیلی باارزش و عمیق است. این کتاب به زیبایی زندگی نامه کامل حاج آقای ابوترابی را از بدو تولد، شجره نامه خانوادگی، دوران کودکی و نوجوانی تا مقاطع سرنوشت ساز زندگی ایشان به تصویر کشیده است. این اثر، مسیر رشد و تعالی ایشان را مرحله به مرحله دنبال می کند؛ از دوران دبستان و دبیرستان، تا آن مقطع حساس و تحول آفرین در مشهد مقدس که ایشان با وجودداشتن استعداد فوق العاده در رشته ریاضی و فراهم بودن تمام مقدمات برای اعزام به آلمان، تصمیم می گیرند مسیر زندگی خویش را تغییر داده و وارد حوزه علمیه شوند. سپس دوران تحصیل در قم، عزیمت به نجف اشرف، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب، دستگیری ها و نهایتا حضور کوتاه اما خیلی تأثیرگذارشان در جبهه های جنگ و بعد از آن، دوران طولانی و پرافتخار اسارت را روایت می کند. فارس: اشاره کردید به تأثیرگذاری ایشان حتی در همان مدت کوتاه حضور در جبهه ها. این تأثیر از کجا نشأت می گرفت؟ اوحدی: اثرات روحی و معنوی عمیقی که ایشان در همان مدت کوتاه در بین رزمندگان داشتند، تماماً نشأت گرفته از همان اخلاق الهی و شخصیت وارسته ای بود که در تمام طول عمر همراهشان بود. این کتاب به خوبی ریشه های این اخلاق را در تربیت خانوادگی و سلوک فردی ایشان نشان داده است.
شما بعنوان کسی که از نزدیک شاهد سلوک ایشان در دوران سخت اسارت بودید، کدام بخش کتاب توانست آن خاطرات را برایتان زنده تر کند و بیشتر از همه شما را تحت تأثیر قرار دهد؟

اوحدی: اگر بخواهم یک بخش را انتخاب کنم که البته کار دشواری است، باید بگویم دوران کودکی حاج آقای ابوترابی عزیز برای من خیلی جذاب و تکان دهنده بود. سفارش می کنم حتما این بخش را بادقت مطالعه کنید. از آن کرامتی که در زمان شیرخوارگی ایشان اتفاق می افتد و توجهی که باعث می شود مادر بزرگوارشان مجدداً قادر به شیردادن شوند، تا اتفاقات دیگری که پشت سرهم رخ می دهد، همه نشان از یک عنایت ویژه الهی به این شخصیت بزرگ از همان طفولیت دارد. وقتی من این کتاب را می خواندم و با خاطرات و مشاهدات عینی خودم در دوران اسارت تطبیق می دادم، می دیدم که این کتاب چقدر دقیق، آن توجهات و عنایات خاصی را که ما در دوره حیات ایشان به چشم می دیدیم، ریشه یابی کرده است.
شما خاطرات ناگفته ای از ایشان دارید. در جایی اشاره کرده بودید به موضوعی که ایشان شما را از بیان آن در زمان حیاتشان منع کرده بودند.

اوحدی: من در طول دوره ای که توفیق خدمت در کنار حاج آقای ابوترابی را داشتم، شاهد اتفاقاتی بودم که با خواندن این کتاب، آن قطعات پازل برایم کامل تر شد. خاطره ای در ذهن من هست که به عینه آنرا دیدم و بیانش حتی امروز هم برایم دشوار است. خود حاج آقا در زمان حیاتشان به بنده فرمودند: «شما شرعاً حق ندارید این مورد را تا وقتی که من در قید حیات هستم، بیان کنید.» بنده هم تا زمان حیات ایشان سکوت کردم. بعد از رحلتشان، خدمت اخوی بزرگوارشان رسیدم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم تا کسب اجازه کرده باشم. آن اتفاق خیلی بزرگ که من در زندگی خودم شاهدش بودم، دقیقا ریشه در همان اصالتی داشت که ایشان برای انسان قائل بودند؛ همان نگاهی که معتقد بود انسان این ظرفیت را دارد که به مقام خلیفةاللهی برسد. این کتاب به خوبی نشان داده است که آن جایگاه رفیع، حاصل یک عمر مجاهدت و تربیت نفس بود.

تأثیر شخصیت ایشان بر دیگران، حتی بر نیروهای غیرایرانی و نمایندگان صلیب سرخ جهانی چه طور بود؟

اوحدی: من در دو سال اول اسارت بعنوان مترجم نمایندگان صلیب سرخ جهانی فعالیت می کردم. بعد از چند ماه، به واسطه همین ارتباط، یک اعتماد متقابل شکل گرفت. پیش از این که من خودم حاج آقا را از نزدیک ببینم، این نمایندگان اخلاق و منش حاج آقای ابوترابی در اردوگاه های مختلف را برای ما بازگو می کردند. آنها مبهوت این شخصیت بودند. بارهاوبارها از خلاقیت، شکوفایی و آن روح زندگی که در اردوگاه های تحت مدیریت معنوی ایشان جاری بود، با حیرت صحبت می کردند. می گفتند ما در طول تاریخ فعالیت سازمان صلیب سرخ جهانی، در هیچ اردوگاه اسرایی در دنیا چنین چیزی را ندیده ایم. این تأثیر عمیق، نتیجه مستقیم رفتار و همان نگاه انسانی حاج آقا بود. امروز با یقین می گویم که اسیر شدن شخصیتی مانند حاج آقای ابوترابی یک حکمت الهی بود. اگر ایشان اسیر نمی شدند و در دنیای اسارت حضور نداشتند، امروز آن چه که بزرگان ما، خصوصاً مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، در مورد جایگاه رفیع اسرا می فرمایند، شاید برای ما تا این حد ملموس و عینی نبود. مقام معظم رهبری فرمودند: اسرا «گنجینه های عظیم انقلاب» یا «ذخیره های ایمانی انقلاب» هستند. وجود حاج آقای ابوترابی این مفاهیم را عینیت بخشید. ایشان همچون خورشیدی تابان، مسیر را برای آزادگان و اسرا روشن می کردند.
در جای دیگری رهبر انقلاب تعبیر می کنند که «سید علی اکبر ابوترابی همچون ابری فیاض، باران رحمت و اخلاق را بر سر اسرا می بارند». آن شکوفایی و عظمتی که ما در دوران اسارت شاهد بودیم و امروز از آن بعنوان «الماس های درخشان» یاد می شود، بدون پرتوافکنی آن خورشید ممکن نبود. این کتاب، روایتی صادقانه از زندگی آن ابر فیاض و آن خورشید تابناک است.

یکی از مشهورترین سفارش های ایشان در مورد نحوه برخورد با اسرا چه بود. امکان دارد در این زمینه بیشتر توضیح دهید؟

اوحدی: خاطرم هست در اردوگاه موقت، بعد از عملیات خیبر که ما را از هم جدا می کردند، فرصت خیلی کوتاهی پیش آمد و از ایشان پرسیدم در قبال اسرا چه رفتاری داشته باشیم. ایشان در همان فرصت ده دقیقه ای قدم زدن، جمله ای فرمودند که چراغ راه ما شد: «سعی کنید برای اسرا مادر باشید.» این یک نگاه فوق العاده عمیق بود. فرمودند مادر برای رزمنده ای که تا روز گذشته اسلحه به دست داشته و شاید تمام وجودش کینه از دشمن است، پناهگاه غائی است. مادری که ۹ ماه فرزند را حمل کرده و عصاره جانش را به او داده، تجلی اوج مهربانی، محبت و دغدغه مندی است. شاید بی خود نیست که می فرمایند «بهشت زیر پای مادران است».
این نگاه مادرانه در مدیریت بحران های داخلی اردوگاه چه طور خویش را نشان می داد؟ بطور قطع در آن فضای بسته و پرفشار، لحظات سخت و بحرانی هم وجود داشت.

اوحدی: این نگاه فقط یک سفارش نبود، بلکه در عمل ایشان جاری بود. خاطرم هست اسیری عزیز، به سبب دریافت نامه ای با خبری ناگوار از خانواده (که رسیدن هر نامه بعد از عبور از سانسورهای متعدد، شش ماه طول می کشید)، در آن شرایط سخت و طاقت فرسای اسارت، از نظر روحی در هم شکست و تصمیم به اقدامی لطمه زا ضد خود گرفت که خوشبختانه بچه ها مانع شدند. خبر به حاج آقا رسید. واکنش ایشان باورنکردنی بود. حاج آقا بعد از شنیدن این خبر، تا سه روز روزه سکوت گرفتند. تنها در محوطه قدم می زدند و با کسی صحبت نمی کردند. تمام اردوگاه تحت تأثیر این سکوت ایشان قرار گرفته بود. بعد از سه روز، سکوتشان را شکستند و به جای سرزنش آن فرد، ما را جمع کردند و با نگاهی مسئولانه فرمودند: «بروید بررسی کنید ما چه کوتاهی در حق این برادر کرده ایم که او احساس کرده برای رهایی از مشکلاتش باید خویش را از خانواده ما جدا کند.» این اوج انسانیت و مدیریت اخلاقی است. او مشکل را در خود و مجموعه جستجو می کرد، نه در فردی که به بن بست رسیده بود.

شما اشاره کردید که اردوگاه های اسارت، جامعه ای کوچک از تمام اقشار ایران بود. باتوجه به تأکید امروز مقام معظم رهبری بر «انسجام ملی»، به نظر شما کدام خاصیت حاج آقای ابوترابی امروز بیشتر از همه برای فضای فرهنگی و سیاسی جامعه ما لازم است؟

اوحدی: گمشده امروز زندگی ما اخلاق است. ما در اردوگاه اسارت، ایرانی کوچک را داشتیم. از کارگر و کشاورز تا وزیر و نماینده مجلس، از پاسدار و بسیجی تا دانش آموز و دانشجو، از نوجوان ۱۳ساله تا پیرمرد ۸۰ساله، از تمام اقوام، گویش ها و حتی مذاهب (اهل سنت و اقلیت های مذهبی) در کنار هم بودیم. آن چه این جامعه متکثر را در آن شرایط سخت، یکپارچه و منسجم نگه می داشت، همان اخلاق حاج آقا بود. ایشان به ما آموختند که ما در مقابل کلام، نگاه و حتی افکارمان در قبال دیگران مسئولیم. نباید قضاوت نماییم. اگر امروز رهبر انقلاب این چنین بر انسجام و یکپارچگی کشور با وجود همه سلایق و پوشش های مختلف تاکید دارند، شاه کلید تحقق آن، همین اخلاق نشأت گرفته از ارزش های دینی و هویت ایرانی ماست.

یک تصور کلیشه ای وجود دارد که افراد عارف مسلک و اخلاقی، مرد میدان و مبارزه نیستند. اما ما در شخصیت هایی چون شهید چمران و خود حاج آقا ابوترابی، جمع این دو خاصیت را می بینیم. ایشان چه طور این لطافت روح را با صلابت یک مبارز همراه کرده بودند؟

اوحدی: این تصور بطورکامل اشتباه است. مگر امیرالمؤمنین علی (ع) در اوج شب زنده داری و عبادت، فرمانده بزرگ میدان جنگ نبود؟ نیایش های عارفانه شهید چمران دل سنگ را آب می کند؛ همان شهیدی که بزرگترینن فرمانده جنگ های چریکی بود. حاج آقای ابوترابی مصداق بارز یک «انسان تراز» در آموزه های اسلامی بودند. ایشان یک دستورالعمل چهار ماده ای جهت زندگی در اسارت داشتند: ۱. اخلاق پاک و خدمتگزاری، ۲. وحدت، ۳. عبادت، ۴. ورزش. ایشان در ورزش هم سرآمد بودند. در دویدن، شنا و حتی سوارکاری بی نظیر بودند. به یاد دارم بعد از آزادی در مجموعه کشت و صنعت نزدیک اراک، ایشان چنان بر اسب می نشستند و از روی کانال های عریض کشاورزی می پریدند که ما وحشت می کردیم اتفاقی برایشان بیفتد. این صلابت جسمی، مکمل آن روح لطیف بود. حتی در بازی هم اخلاق را آموزش می دادند. یک فرمانده بعثی مغرور که خیلی آزادگان را اذیت می کرد، برای خودنمایی یک میز پینگ پنگ به اردوگاه آورد. حاج آقا با او بازی می کردند و در هر گِیم، بازی را پابه پای او تا امتیاز ۲۰-۲۰ پیش می بردند، اما در نهایت اجازه می دادند افسر عراقی برنده شود. با این کار هم غرور او را مدیریت می کردند تا به بچه ها لطمه نزند و هم به ما درس اخلاق در میدان رقابت می دادند.

شاید تکان دهنده ترین جلوه اخلاق ایشان در رویارویی با اشخاصی بود که گرفتار خطا شده بودند. اگر خاطره ای دراین خصوص دارید، برایمان نقل کنید.

اوحدی: این اوج عظمت روحی حاج آقا بود. روزی در ستاد آزادگان در خیابان ملک بودیم. دیدم در اتاق بغلی سروصدا و فریادی بلند شد. رفتم و دیدم یکی از آزادگانی که در اسارت سابقه رفتار مثبتی نداشت و حتی باعث آزار بچه ها شده بود، با همسر و دو دختر نوجوانش برای گرفتن یک معرفی نامه وام آمده بود. چند آزاده دیگر که او را شناخته بودند، درحال پرخاش و تحقیر او مقابل خانواده اش بودند. خودم را رساندم و ماجرا را برای حاج آقا که درحال استراحت بودند، تعریف کردم. ایشان با نگرانی و بدون این که عبایشان را بر دوش بیندازند، سریع بیرون آمدند. به من فرمودند: «با چه کسانی آمده؟» گفتم با همسر و دو دخترش. حاج آقا بمحض دیدن آن مرد، او را در آغوش کشیدند و با صدای بلند فرمودند: «خوش آمدید! حاج خانم، شما می دانید همسرتان چه عظمت و مقاومتی در اسارت داشت؟ دختران گلم، شما می دانید پدرتان چه شجاعتی به خرج داد؟» آن چنان از آن فرد مقابل خانواده اش تجلیل کردند که به خودم شک کردم که نکند ما اشتباه می نماییم. قطرات اشک را در چشمان آن مرد دیدم که از شرم و محبت حاج آقا بود.
سپس رو به من کردند و فرمودند: «آقاجان، نامه وام ایشان را بنویسید.» بعد زیر نامه ضمانت، با خط خودشان نوشتند: «اینجانب سید علی اکبر ابوترابی، ضامن پرداخت می باشم.» بچه های آزاده که معترض بودند، شگفت زده شدند. حاج آقا آنها را کنار کشیدند و فرمودند: «آن زنی که ده سال به پای اسارت همسرش وفادار مانده، باید عزتش را حفظ کرد. آن دو بچه معصوم که ده سال از پدر دور بودند، نباید تحقیر شوند.» این نگاه، همان گمشده امروز جامعه ماست.

با توجه به تقریظ رهبر معظم انقلاب، چه برنامه هایی برای ترویج این کتاب و این نوع نگاه در جامعه وجود دارد؟

اوحدی: تقریظ مقام معظم رهبری یک اتفاق خیلی مبارک بود. مؤسسه نشر و آثار حضرت آقا تاکید داشتند که مراسم رونمایی از این تقریظ در زادگاه حاج آقا، یعنی قزوین، برگزار گردد. در کنار آن، بنیاد شهید و امور ایثارگران هم یک مسابقه بزرگ کتاب خوانی بر اساس کتاب «پاسیاد پسر خاک» تدارک دیده است که با اهدای جوایز، به ترویج هرچه بیشتر این اثر کمک خواهد نمود. ان شاءالله این کتاب بتواند چراغ راهی برای تقویت محاسن اخلاقی در جامعه ما باشد.

1404/08/13
10:37:08
5.0 / 5
11
مطلب نورمعرفت را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان نورمعرفت در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۲

پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد