نور معرفت

تفاوت ادیان آسمانی و اسلام با مکاتب عرفانی شرقی و غربی

تفاوت ادیان آسمانی و اسلام با مکاتب عرفانی شرقی و غربی

به گزارش نور معرفت، در سال های اخیر گرایش به مکاتب عرفانی شرقی و غربی بیشتر شده است. دلیل آن را باید در گسترش ارتباطات و آشنایی جوانان با این مکاتب و تبلیغ و ترویج هدفمند عرفانهای به اصطلاح نو دانست.



به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، پاسخ های استاد شیخ حسین انصاریان را به پرسش های مطرح از طرف جوانان می خوانید:
ترویج این مکاتب در غرب که محل حیات یافتن باردیگر آنهاست بعد از آن صورت پذیرفت که تهاجم حریصانه غرب به لذات دنیوی روح کمال جوی انسانی او ارضا نکرد به همین دلیل در جستجوی لذات نویی در ماوراء ماده به مکاتب عرفانی شرقی روی آورد. با مطالعه مختصری میتوان دریافت که رواج مکاتب عرفانی شرقی در غرب با هدف پر کردن خلا معنویت بوده است. غربیها همانطور که در هجوم به مادیات هدفی جز ارضای حس لذت جویی خود نداشته اند در گرایش به معنویات نیز به همین نحو عمل کرده اند و ساختار جدید این مکاتب در غرب نشانگر همین حقیقت است چونکه در ساختار نویی که غربیها از مکاتب شرقی عرضه می دهند هدفی جز نوعی لذت جویی معنوی یافت نمی شود و اساسا بدنبال کمال و سعادتی که از تعهد و تقید به مناسک آیینی ناشی می شود نیستند.
آنچه که در متن واقعی عرفانهای شرقی وجود دارد در ذیل تقیدات آیینی حاصل می شود و نشان دهنده آنست که بنیانگزاران این آیینها در صدد ایجاد سطحی از کمال در پیروان خویش بوده اند اما انسان غربی خویش را مقید به این مناسک نمی کند و تنها بدنبال راهکارهای عملی زود بازدهی است که اورا از عالم ماده رها ساخته و به فضای عالم معنا وارد می سازد. او می خواهد دو لذت پی درپی را برای خود فراهم کند: یک لذت مادی بی حد و حصر و یک لذت معنوی بی دردسر. به همین دلیل در شکل تغییر یافته مکاتب شرقی غربی شده ما عموما با یک سری برنامه های عملی زودبازدهی مواجه هستیم که فرد را از قید عالم ماده رها می سازد. این همان چیزی است که انسان لذت جوی غربی بدنبال آنست تا وقتی که از لذات دنیوی خسته شد به سراغ لذت متفاوتی در عالم معنا برود.
جالب این است که پیروان و مروجین این مکاتب به خود جرات می دهند، در ارتباط با ادیان آسمانی مانند اسلام اظهار نظرهای غیر منصفانه ای می کنند. به طور مثال مناسک و اعمال دینی را دست و پاگیر و استرس زا معرفی می کنند یا این که تشکیلات دینی را تشکیلاتی منفعت طلبانه می دانند. ما در اینجا ضمن ذکر تفاوتهای اساسی ادیان آسمانی با عرفانهای شرقی و غربی پاسخ این اشکالات نیز عرضه خواهیم کرد.
تفاوتهای ادیان آسمانی بویژه اسلام با عرفانهای شرقی و غربی:
1-راهیابی به حقیقت مطلق در ادیان آسمانی و کشف حقیقت مقید در عرفانهای شرقی و غربی
بین پیامبران الهی و بنیانگزاران عرفانهای معروف شرقی و غربی نقاط اشتراک و افتراق مهمی وجود دارد که باعث اتصال و انفصال آنها می گردد. هم پیامبران الهی و هم بنیانگزاران مکاتب عرفانی از خصوصیات روحی ویژه ای برخوردار بوده اند که آنها را از افراد عادی بشر متمایز می سازد. اما اختلاف مراتب این دو گروه در برخورداری از این خصوصیات خود سبب تمایز آنها می شود.
اساسا ارتباط با عالم معنا و کشف حقایق هستی در عین تلبس به لباس مادی جسمانی نیازمند صفا و قدرت روحی است که به طور معمول در همه انسانها به صورت بالفعل وجود ندارد. این خصوصیت تنها در افراد معدودی یافت می شود. آنها از همان اوان کودکی تفاوتهای خویش را با دیگران نشان می دهند. اینها کسانی اند که از ابتدا قادرند با دو نشاه ماده و معنا حشر و نشر توام داشته باشند. برمبنای عقاید دینی ما که نشات گرفته از روایات ماست تمام پیامبران الهی از شروع طفولیت خود از این خصوصیت برخوردار بوده اند. مبنای بحث عصمت پیامبران الهی هم بر همین خصوصیت استوار است. تعدادی از افراد مرتبه نازلتری از این خصوصیت را دارا هستند که در گذر ایام و با یک سری اعمال سخت و سنگین قوت پیدا کرده و ارتباط قوی تری را نسبت به افراد عادی با عالم معنا برقرار می کنند. این گروه همان بنیانگزاران مکاتب عرفانی اند که از نظر اصل برخورداری از توانایی های روحی با پیامبران الهی اشتراک دارند اما تفاوتشان اینستکه این قابلیت در آنها ضعیف بوده و باید در یک تجربه عملی غالبا سخت و طاقت فرسا تقویت شده و به اوج خود برسد.
پیامبران الهی به لحاظ برخورداری از مراتب بالای صفا و قوت روحی از همان اول قادر به درک حقایق هستی و بایدها و نبایدهای مسیر کمال انسانی هستند و قدرت و قوت جسمی و روحی آنها نیز به ایشان در رعایت این بایدها و نبایدها کمک می نماید به همین دلیل تا رسیدن به اوج توانایی های روحی مسیر کمال انسانی خویش را بدون هیچ خطایی طی نموده تا به سرمنزل رسالت و امامت قافله بشری نائل می شوند. اما بنیانگزاران مکاتب عرفانی به دلیل عدم برخورداری از توانایی کافی روحی اغلب بخش قابل توجهی از مسیر کمال را به خطا می پیمایند به همین دلیل کمال یابی آنها نیز تحت الشعاع همین خطاپیمایی مسیر، ناقص بوده و از وصول به مراتب والایی که انبیاء معصوم الهی بدان نائل می شوند برای همیشه محروم می مانند. با این بیان میتوان علت اشتراک و افتراق تعالیم ادیان آسمانی و مکاتب عرفانی را دریافت که اساس این اشتراک قدرت روحی و معنوی و بنیان افتراق آنها، عصمت و عدم عصمت است.
اگر می بینیم بین تعالیم ادیان آسمانی با تعالیم مکاتب عرفانی شباهتی هست به جهت وحدت مسیر است و اختلاف این دو نیز به جهت اختلاف پیامبران الهی و بنیانگزاران مکاتب عرفانی در وصول به حقایق هستی است.
این اختلاف در وصول به حقیقت هستی تا حدی است که میتوان دعوت بنیانگزاران مکاتب عرفانی را به آفریدگار مقید و دعوت انبیاء الهی را به آفریدگار مطلق یا همان رب العالمین دانست. عنوان رب مقید و رب مطلق برای آشنایان به ادبیات عرفانی عناوین معروفی هستند. در عرفان اسلامی، انسان در اوج گیری خود مراتبی را از تجرد خیالی تا تجرد مافوق مقام عقل طی می کند که در هر مرتبه ای رب او به نحوی برایش تجلی و ظهور می کند. این تجلی و ظهور در مرتبه تجرد خیالی محدود و مقید است اما اگر کسی به مرتبه مافوق عقل دست پیدا کند تجلی و ظهور رب برایش نامحدود و بی انتها خواهد بود. اغلب افراد بشری از رسیدن به این مرتبه یعنی مرتبه تجرد مافوق عقل عاجزند بجز انبیاء الهی و قلیلی از پیروان پاک طینت ایشان که در خلال مراتب کمال قدم به قدم تابع آنها هستند. در این مرتبه است که خودیت انسان به طور کامل در خودیت حضرت رب العالمین مضمحل می شود و در مقام فنای در ذات الهی فرد به مقام نبوت نائل می گردد و از آن پس تعالیم و احکام الهی از مقام ذات بر نبی الهی نازل می شود. اما حقیقت یابی در مقامات مادون این مقام خالی از شائبه رهزنی خیال و وهم نیست به همین دلیل فنای در ذات نیز محقق نمی شود پس می بینیم که بنیانگزاران مکاتب عرفانی نیز هیچوقت ادعای نبوت و رسالت نداشته اند بلکه تعالیم خویش را به عنوان تجربیات معنوی شخصی خود در اختیار دیگران قرار داده اند. این محدودیت در وصول به حقیقت هستی در مکاتب عرفانی و نامحدود بودن وصول به حق در مکاتب الهی، دعوت آنها را موصوف به همین وصف کرده است. این تفاوت را اساسیترین تفاوت بلکه اساس همه تفاوتهای مکاتب الهی و مکاتب عرفانی میتوان محسوب کرد.
2- کمال گرایی در مکاتب الهی و معنا گرایی در مکاتب عرفانی
همچنانکه در مقدمه بیان شد انسان غربی در گرایش به مکاتب عرفانی شرقی هدفی جز لذت جویی ندارد به همین دلیل بدنبال راهکارهای عملی زودبازده برای رسیدن به لذات ناشی از تجرد است. هرچند در تعالیم گسترده مکاتب عرفانی مناسک آیینی هم وجود دارد که نشان از نوعی جستجوی کمال است نه صرف رهیابی به عالم معنا اما این مقدار اندک از کمال گرایی در ساختار دگرگون شده این مکاتب در غرب وجود ندارد. این در شرایطی است که در مکاتب الهی کمال گرایی اساس تعالیم را تشکیل می دهد. در مکاتب الهی انسان موجود بالقوه ای است که استعداد های بسیاری را در خود نهان دارد. او باید در تحت تعالیمی که از مقام ذات حقیقت هستی و بوسیله پیامبران پاک و معصوم رسیده قرار بگیرد تا بتواند همه این استعدادها را بالفعل سازد و به کمال شایسته خود برسد. چه این که هر موجودی به اندازه کمالی که بدست آورده می تواند حقیقت هستی را در خود به شهود بنشیند و بدون این کمالات نمی توان چهره دلارای بیکران حقیقت هستی را به نظاره نشست. در فلسفه اسلامی این حقیقت تحت این عنوان مطرح می شود که معلول به اندازه سعه وجودی خودش علت را می یابد و این یک اصل عقلانی انکار ناپذیر است.
در مکاتب عرفانی غربی شده شرقی کمالات مد نظر نیستند به همین دلیل ورود به عالم معنا و یافتن حقیقت هستی از درون خود در تنگنای وجود ناقص افراد صورت می پذیرد و هیچ گاه آن حقیقت دلارا آنطور که شایسته مقام انسانی است برای بشر لذت جوی معنا گرای بی کمال جلوه نمی نماید. ادیان آسمانی همه کمالات انسانی را در همه ابعاد بالفعل می سازند تا انسان بتواند آنطور که شایسته مقام انسانی اوست حقیقت هستی را به نظاره بنشیند به همین دلیل هرچند ثمردهی در مکاتب الهی دیرتر است اما میوه آن با میوه ناقص و کال مکاتب عرفانی قابل قیاس نیست.
3- جامعیت کمالات در مکاتب آسمانی و نقص کمال در مکاتب عرفانی
از آنجا که تعالیم آسمانی از مقام ذات حقیقت هستی در مرتبه بی حد مقام مافوق عقل دریافت می شود تمام شوون زندگی انسان را در بر می گیرد. در این مکتب مقصد انسان رب العالمین است. ربی که با تمام حقایق هستی مرتبط می باشد. پروردگاری که تمام موجودات را اداره و تربیت می کند. به همین دلیل او نیز باید در رابطه با تمام موجودات و حقایق هستی تربیت شود. همین مورد سبب می شود که تعالیم دین جامع و فراگیر باشد. در مقابل، مقصد انسان در مکاتب عرفانی رب مقیدی است که تنها با خود شخص در ارتباط می باشد و او را در تحت ربوبیت خود دارد فلذا تعالیم چنین مکاتبی نیز محدود به حد رب مقیدی است که بنیانگزاران مکاتب عرفانی به آن نائل شده اند که اغلب این رب، در مقام تجرد خیالی یعنی پایینترین مرتبه تجرد معنوی برای او ظهور کرده است پس تعالیم آنها نیز تک بعدی و ناقص است و پاسخگوی تمام استعدادات انسانی نیست و به طور واضح این استعدادها را تضییع نموده و انسان را در حسرت ابدی عدم تکامل در این ابعاد باقی می گذارد.
خوب است همین جا به یکی از اشکالات مروجین مکاتب عرفانی پاسخ داده شود. اشکالی که آنها مطرح می کنند این است که: تعالیم ادیان آسمانی دست و پا گیر و استرس زا است. جواب این اشکال با بیانات قبل روشن است چونکه در تعالیم تک بعدی مکاتب عرفانی، انسان هیچ مسولیتی در ماورای وجود شخص خود ندارد او تنها در مقام خودش مسئول است. این اندازه مسئولیت برای کسی دست و پا گیر و استرس زا نیست. اما در مکاتب آسمانی انسان موجود گسترده ای است و باید با تمام حقایق هستی در ارتباط باشد و کمالات خویش را در رابطه با مجموع حقایق هستی کسب نماید چه این که مقصد او رب العالمین است نه رب مقید به همین دلیل گستره ای از اعمال و وظایف بر دوش اوست و باید در رابطه با هر موجودی عملکرد خاص خودش را داشته باشد و حق هرچیزی را آنطور که رب العالمین برایش تعریف فرموده ادا نماید. این مقدار مسئولیت مسلما استرس زاست اما ثمره این گستره اعمال و مناسک دینی کمالات جامعی است که انسان را به حقیقت، شایسته مقام خلیفه اللهی می سازد. مقامی که حتی قرشتگان مقرب الهی بخاطر تک ساحتی بودنشان شایسته آن نشدند. در یک تمثیل، تعالیم و دستورات مکاتب عرفانی را میتوان به کارهایی تشبیه کرد که برای ساختن یک هواپیمای کاغذی بچه گانه ضروری است در مقابل تعالیم آسمانی ادیان الهی به مثابه مجموع دستورالعملها و کارهایی است که سازندگان یک هواپیمای پهن پیکر باید رعایت کرده و به انجام برسانند. هرچند سازندگان یک هواپیمای پهن پیکر دهها متری با فشار کاری و روحی زیادی مواجهند اما هیچ گاه نتیجه کار آنها در حد ساخت یک هواپیمای کاغذی بچه گانه نیست. آنها نه تنها هواپیمایی می سازند که در ارتفاع چند هزار متری از زمین به پرواز در می آید بلکه صدها نفر را نیز با خود همراه می سازد.
4- اجتماعی بودن مکاتب آسمانی و فردی بودن مکاتب عرفانی
در اوج گیری به کمالات انسانی، انسان از من به ما و از جزء به کل و از فرد به اجتماع ارتقا می یابد. اما این اوج گیری حداقل از مرتبه عقل شروع می شود و انسان در مرتبه مادون عقل هنوز فرد گراست. قبلا گفتیم بنیانگزاران مکاتب عرفانی به جهت نقص روحی که در خلال کمالات انسانی داشته اند، نمی توانند تا بالاتر از مرتبه تجرد خیالی پیش بروند به همین دلیل تعالیم آنها نیز به تبع آن فردگرایانه است.
اساسا همه، مکاتب عرفانی را بعنوان مکاتب فرد گرا و دور از سیاست و اجتماع می شناسند. انزواطلبی و پرهیز از شر و شور اجتماع خصلت اساسی مکاتب عرفانی شرقی و غربی است. بلکه در ادیان تحریف شده ای مثل مسیحیت نیز معنویت مساوی با انزوا و عزلت نشینی است. اما در اسلام و عرفان اسلامی انسان کمال یافته در متن اشتغال به اجتماع منزوی است و در متن انزوای خود مشغول جامعه است. او با همه هست و با هیچ کس نیست. انسان کامل مسلمان چنان وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت یافته که تفکیک و جدایی آنها برایش معنا ندارد. اساس این نحو اشتغال به ظاهر متفاوت انسان کامل مسلمان به وحدت و کثرت، نتیجه تعالیم بلند قرآنی از قبیل: هوالاول و الاخر والظاهر و الباطن است که جز در اسلام عزیز دست یافتنی نیست.
یکی از علل ترویج مکاتب عرفانی در غرب نیز همین دوری آنها از اجتماع و سیاست است. دنیای استعمارگر غرب همیشه بدنبال چاره ای برای از بین بردن مقاومت ملتها در مقابل خویش بوده است. یکی از راه حلهای موثری که آنها یافته اند عقاید مذهبی ملایمی است که هیچ گاه در مقابل استعمارگری آنها قد علم نمی نماید. آنها نه تنها دست به ترویج این نوع مذاهب زده اند بلکه مذاهب ساختگی این چنینی هم بسیار اختراع کرده اند و بالاتر از این مبادرت به تحریف ادیان اصیلی همچون اسلام نیز کرده اند و با ترویج گرایشهای خاص خواسته اند اسلام استکبار ستیز را به اسلام صلح جویی مبدل سازند که در مقابل جنایت های آنها سکوت اختیار کرده و هیچ اقدامی به عمل نمی آورد. بدین سان میتوان ترویج و اشاعه مکاتب عرفانی انزوا گرا و سیاست گریز را تا حد زیادی نتیجه سیاست های دنیای استکباری غرب دانست نه حاصل مطلوبیت ذاتی این مکاتب.
5- تعالیم روشن و گسترده در مکاتب الهی و آموزه های محدود و مبهم در مکاتب عرفانی
از آنجا که مکاتب الهی به عنوان وحی الهی از مقام ذات باریتعالی بر حقیقت انبیاء الهی ظهور کرده و نازل شده است تعالیم و احکام روشن و گسترده ای در همه ابعاد زندگی بشر به او عرضه گردیده تا او بتواند در ضوء این تعالیم و احکام، کمالات مطلوب انسانی خویش را کسب نماید تا جایی که حتی موارد غیر ضرور را نیز شامل شده و احکام مستحب و مکروه نیز در اختیار او قرار گرفته است. اما در مکاتب عرفانی این گستردگی احکام وجود ندارد و علت اساسی آن اینستکه حقیقت یابی بنیانگزاران این مکاتب محدود و ناقص بوده است و به منبع بیکران علم الهی راه نیافته اند. جالب اینجاست که مبلغین این مکاتب این نقص واضح آئین خویش را به عنوان یک نقطه قوت معرفی می کنند و گستردگی احکام و تعالیم را نشانه نقص ادیان الهی می شمرند. آنها برای خیلی از پرسشها پاسخ روشنی ندارند و برای پوشش این نقص خود ابهام آیینی را برگزیده اند. یعنی مبهم بودن را به عنوان یک خصلت در آئین خود پذیرفته و آن را علنا اظهار می کنند. اما در اسلام و سایر مکاتب الهی وضوح و روشنی تعالیم یک اصل است. چه این که ادیان الهی می خواهند پیروان خویش را در یک راه روشن و با علم و آگاهی و اختیار خودشان آنها را به سرمنزل کمال و سعادت رهنمون سازند نه در جهل و ابهام. چه این که سرمنزل راه مبهم، مبهم است و مقصد راه روشن، روشن.
6- تکامل بخشی به تمام اقشار جامعه در مکاتب الهی و توجه به افراد خاص در مکاتب عرفانی
انسان کامل الهی در آخرین سیر الهی خود به میان جامعه باز می گردد تا تمام افراد جامعه را تا حدی که برای هر یک ممکنست ارتقا بخشد. به همین دلیل تعالیم آنها دارای مراتبی است که از عوام تا خواص جامعه را شامل می شود. بلکه برمبنای بیانات دینی اینطور فهمیده می شود که انبیاء الهی با هر قشری بر اساس فهم او سخن می گوید و حقایق دار وجود را القاء می کند تا آن زمان که زمینه درک بالاتر فراهم گردد. در مقام عمل نیز مراتبی از اعمال دینی معین شده است که صاحبان هر مقامی از علم و معرفت باید بدان ملتزم شوند تا هم زمینه کسب کمالات علمی و عملی بالاتر برایشان فراهم گردد، هم به مسوولیتهای متناسب با مقام خویش عمل کرده باشند. این بازگشت به اجتماع و دستگیری از تمام اقشار، اقتضای جمعی شدن حقیقت وجودی انبیاء الهی و کلی شدن دامنه هستی ایشان است. اما در مکاتب عرفانی بازگشت به سمت اجتماع معنا ندارد چون اساسا در جان بنیانگزاران مکاتب عرفانی آن کلیت و گستره وجودی که مقتضی بازگشت به سمت تمام افراد جامعه باشد تحقق نیافته است. ایشان همچنان در ضیق فردیت خود باقی می مانند و اگر بخواهند دستگیری هم داشته باشند می توانند به افراد خاص و در حد تعالیم فردی محدود تجربه شده توسط خودشان رجوع کنند.
این مقدار از تفاوتهای مطرح شده اصول تفاوتهای مکاتب الهی با مکاتب عرفانی شرق و غرب است و اگر بخواهیم به موارد جزئی تر بپردازیم مثنوی صدمن کاغذ خواهد شد.
منبع: عرفان

منبع:

1404/06/31
13:19:43
5.0 / 5
89
مطلب نورمعرفت را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان نورمعرفت در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۳

پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد