نور معرفت
حقیقت این است، ۵؛

چرا امام پیشنهاد، شخصیت ها را درباره ی جمهوری دموکراتیک نپذیرفت؟

چرا امام پیشنهاد، شخصیت ها را درباره ی جمهوری دموکراتیک نپذیرفت؟

به گزارش نور معرفت، تکیه کلام امام خمینی در همه فرمایشاتش دین بود، می فرمود: من برای اسلام احساس خطر می کنم، این بود که مردم را به میدان آورد و این انقلاب پیروز شد.



خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: چیزی را که حق و باطل در آن مشخص نیست، شبهه می نامند. از مشخصات شبهه این است که «شبیه حق است» که ایجاد کننده آن می خواهد طرف مقابل را به اشتباه اندازد. امت اسلامی، ارزش ها و ضد ارزش هایی دارد و کسانی که ارزش های متفاوتی دارند می کوشند با بدعت های شبهه آلود و سخنان و تحلیل های گیج کننده، مردم را گمراه نموده و ارزش های آنها را تغییر دهند. حق و باطل در حیات بشری، همیشه و در همه موقعیت ها، با آن وضوح و صراحت نمودار نمی شوند که برای هیچکس جای تردید و شک و شبهه ای نمانده باشد و عواملی دخالت دارند که زمینه اشتباه را فراهم می کنند. همچون رسالت های علما و دانشمندان اسلامی در جوامع پاسخ به شبهات مختلف مطرح شده در سطح کلان می باشد حوزه های علمیه باید با بهره گیری از توانایی های خود و بهره گیری از امکانات موجود پاسخ های مستدل و محکم به پرسش های اقشار مختلف جامعه بدهند و شبهات به وجود آمده که بنیان مبادی اسلام و ایمان دینی مردم را خدشه دار می کنند، برمبنای علوم روز و به شکلی پیشرفته پاسخ بگویند. در سلسله مطالب «حقیقت این است» درصددیم به تعدادی از این شبهات بصورت تفصیلی پاسخ بدهیم. آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی است که در سال ۱۳۹۸ ایراد فرموده اند.
با توجه به هجومی تبلیغاتی که در رسانه ها به ویژه رسانه های مجازی بر ضد مبانی اسلامی و انقلاب می شود، قرار گذاشتیم به تعدادی از شبهاتی که مقدمه ای برای مسائل رفتاری و عملی انسان می شود، بپردازیم. قسمتی از این شبهات درباره ی اصل مطالب و گزاره های دینی بود که مسائل علمی را منحصر در چیزهایی می دانست که قابل تجربه حسی باشد و می گفت از آن جا که گزاره های دینی قابل تجربه حسی نیستند، این گزاره ها علمی نمی باشند. در پاسخ به این شبهه گفتیم که این اصطلاحی جعلی است که شما ساخته و نام علم روی آن گذاشته اید. اتفاقاً گزاره های حسی و تجربی اعتبار خودشان را از عقل می گیرند و ما حتی برای تشخیص ادراک حسی صواب از خطا نیازمند برهان عقلی هستیم. گروه دیگری از شبهات با تکیه بر تأثیر مستقیم گزاره های دینی بر رفتار انسان، آنها را مسئله ای شخصی معرفی می کرد و می اظهار داشت: در مسائل اجتماعی و سیاسی نمی شود به این گزاره ها اعتماد کرد؛ که در جلسه گذشته به تعدادی از این شبهات و دلیلهای آنها پاسخ دادیم.
شبهه انزوای دین
شبهه دیگری که در رسانه های مختلف بسیار روی آن کار می کنند، اینگونه مطرح می شود: ضرر یا نفع مسائل فردی جهت زندگی شخصی است، اما در مسائل اجتماعی باید نفع جامعه را در نظر گرفت. درباره ی این مسائل نمی توان از روی تعصب قضاوت کرد. هم چنین می دانیم که مصالح جامعه، مصالح ثابتی نیستند، و تابع شرایط مختلف زمانی و مکانی اند.
بنابراین ما در مسائل اجتماعی نمی توانیم به اصول ثابتی از دین پایبند باشیم. مسائل اجتماعی جای قضاوت دین نیست. درباره ی این مسائل شرایط زمانی و مکانی را ملاحظه و برمبنای آن قانون وضع می کنند و همه نیز طبق آن عمل می کنند. کیفیت قانون گذاری نیز چیزی است که به عنوان دموکراسی مشهور است. این چیزی است که از هزاران سال پیش مورد توجه بوده است و با تغییراتی که در آن انجام گرفته، حالا همه دنیا آنرا پذیرفته اند. این بهترین دستاورد فکری بشر است؛ عموم مردم کسانی را انتخاب می کنند تا آنها بر طبق خاصیت ها و تخصص هایی که دارند، درباره ی مقررات اجتماعی تصمیم گیری کنند.
آزادی؛ اصل اول دموکراسی و حقوق بشر
می گویند: دموکراسی چیزی است که امروز در همه دنیا در حال انجام می باشد. پشتوانه این نظر چند اصل ثابت است. یکی از آنها آزادی است. آزادی چیزی است که مطلوب همه انسان هاست. هیچکس خوشش نمی آید که دیگری به او فرمان دهد. همه دلشان می خواهد آزاد باشند و خودشان تصمیم بگیرند. آزادی اصل اول دموکراسی و پایه حقوق بشر است. حق هر انسانی این است که در زندگی آزاد باشد. اگر تقییداتی وجود دارد، استثنائاتی است که در وضعیت خاصی ممکنست به وجود بیاید؛ وگرنه اصل این است که انسان آزاد باشد، در زندگی هرگونه که می خواهد تصمیم بگیرد و هرگونه که می خواهد عمل کند. این نیز شامل مسائل شخصی و اجتماعی است.
در ابتدای پیروزی انقلاب تعدادی از سیاست مداران متدین و شخصیت های معروف دینی و سیاسی می گفتند: باید جمهوری دموکراتیک مطرح شود که در آن دموکراسی و حقوق بشر رعایت شده باشد. کار به جایی رسید که امام (ره) صریحاً با تاکید تمام فرمودند: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. تکیه کلام امام در همه فرمایشاتش دین بود. می فرمود: من برای اسلام احساس خطر می کنم. این بود که مردم را به میدان آورد و این انقلاب پیروز شد
آنها عنوان می کنند که مسائل اجتماعی ساحت های مختلفی دارد که یکی از آنها مسائل سیاسی است. در هر جامعه مردم باید هر طور دل شان می خواهد نظام حکومتی را بپذیرند، به آن رأی دهند، آنرا تأیید کنند، آنرا مورد عمل قرار دهند و به مقررات آن ملتزم باشند؛ چه با دین بسازد و چه نسازد. اینکه شما می گوئید در مسائل اجتماعی باید دین حاکم باشد و حتی در این مسائل نیز باید از احکام دینی تبعیت نماییم، با این اصل سازگار نیست.
این اصل چیزی است که مقتضای عقل همه انسان هاست و هیچکس با این اصل مخالف نیست، اما شما با این اصل مخالفت می کنید و می گوئید برخی چیزهاست که انسان دوست دارد، ولی با وجود میل باطنی و عشق و علاقه اش باید زیر پا بگذارد و به هر چه دین گفته، عمل کند. این قابل عمل نیست و منطقی نیز آنرا تأیید نمی نماید. بدین سبب دین باید دست کم از بستر اجتماعی کنار برود و در این ها دخالت نکند.
سکولاریسم؛ ریشه دشمنی با انقلاب اسلامی
این طرز تفکر مبنای گرایش فکری یا فلسفی خاصی است که امروز به نام سکولاریسم مشهور است. می گویند ما در مسائل غیراجتماعی مسامحه می نماییم تا هرکس می خواهد برمبنای دستورات دینی رفتار کند، اما مسائل اجتماعی را نمی توان به شوخی گرفت. در این مسائل نمی توان اصرار کرد که حتما باید همه اینگونه رفتار کنند، انسان ها مختلف هستند و سلیقه هایشان مختلف است. این انسان ها اگر آزادند، باید خواسته هایشان اعمال شود و حق داشته باشند خواسته شان را دنبال کنند، اما دین چنین اجازه ای نمی دهد.
شاید بتوان گفت ریشه همه تبلیغاتی که مقابل تفکر انقلاب اسلامی مطرح می شود، ارتباط آن با دین است، و تمام تلاش دشمنان برای این است که این ارتباط را قطع کنند و بگویند دین نمی تواند در این مسائل قضاوت کند. هر چه توانسته اند دراین زمینه کار کرده اند، و هر روز بصورت های مختلف و با رنگ و لعاب جدیدی این شبهات را مقابل حاکمیت و جمهوری اسلامی مطرح می سازند. البته این کار جدیدی نیست. ابتدای پیروزی انقلاب برای اینکه در مقابل دنیا، منطق دنیاپسندی داشته باشیم و با دیگران مدارا نماییم، امام به رفراندوم فرمان داد و بر جمهوری اسلامی تاکید داشت.
جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد
در آن زمان تعدادی از سیاست مداران متدین و شخصیت های معروف دینی و سیاسی می گفتند: باید جمهوری دموکراتیک مطرح شود که در آن دموکراسی و حقوق بشر رعایت شده باشد. کار به جایی رسید که امام (ره) صریحاً با تاکید تمام فرمودند: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. تکیه کلام امام در همه فرمایشاتش دین بود. می فرمود: من برای اسلام احساس خطر می کنم. این بود که مردم را به میدان آورد و این انقلاب پیروز شد. امروز نیز بزرگ ترین پشتوانه انقلاب همین است. دشمنان نیز این مسئله را می دانند و می خواهند مبانی اسلام را تضعیف و تخریب کنند. بدنبال این هستند که به ویژه نسل آینده بدنبال این چیزها نروند و دست کم شک داشته باشند و برای اسلام و ارزش های آن فداکاری نکنند.
اهمیت و خطر این شبهه
ملاحظه می فرمایید که این شبهه ای قوی است و شکل و رنگ و لعاب علمی نیز دارد. به ویژه که مقابله بین حقوق بشر و اسلام را مطرح می سازد و افراد بسیاری را می تواند تحت تأثیر قرار دهد؛ به ویژه نسل جوانی که هنوز با مفاهیم اسلامی درست آشنا نشده، اهمیت انقلاب را درک نکرده، استدلال هایی قوی برای نیاز به دین و اثبات مبانی دینی ندارد، و ذهنش بیشتر ساخته همین القائاتی است که از رسانه ها و از جامعه دریافت می کند. این است که جا دارد دراین زمینه کار بشود. این مسائل، مسائلی جدی است، اصل دین را زیر سوال می برد و نباید پژوهشگران آنها را دست کم بگیرند.
برای بحث درباره ی این مساله ابتدا باید دو مفهوم آزادی و دموکراسی را توضیح دهیم، برای اینکه بیشتر اشکالات و شبهاتی که در علوم انسانی مطرح می شود به خاطر مغالطاتی است که در مفاهیم ایجاد می شود. اگر مفاهیم درست تعریف و در بحث، نوع آن بطورکامل شناخته شود، جلوی خیلی از مغالطات گرفته می شود.
آزادی در امور شخصی و خانوادگی
یکی از معانی آزادی، مفهومی است که در مقابل بردگی به ذهن می آید. انسان ها بر دو گونه اند؛ آزاد و برده. روشن است که هیچکس دوست ندارد برده باشد. در اسلام نیز گفته شده است که لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا.[۱] حال اگر چیزی مزاحم حریت شد، چگونه آنرا بپذیریم؟ بدین سبب جا دارد که ابتدا حریت را معنا نماییم و بگویم آزادی یعنی چه. ما یک نوع آزادی در رفتارهای شخصی خودمان داریم؛ من در اینکه امروز چه بخورم آزاد هستم، و هیچکس مرا مجبور نمی کند که چه غذایی بخورم. البته ممکنست در خانواده بیشتر افراد چیزی را دوست داشته باشند و من نیز با آنها مماشات کنم و مقداری بر خلاف میلم رفتار کنم. در این جا دموکراسی را در خانه اجرا می کنم و می گویم چون اکثریت دارند این کار را می کنند، من هم برای اینکه زندگی راحتی داشته باشیم نظر اکثریت را می پذیرم.
اکنون این سوال مطرح می شود که آیا در رفتارهایی که هر فرد نسبت به افراد خانواده اش انجام می دهد آزاد است که هر طور دلش می خواهد رفتار کند؟ آیا هیچ عاقلی این را می پذیرد که پدر نسبت به فرزندش هر طور بخواهد رفتار کند!؟ آیا هیچ محفل علمی در عالم می تواند ادعا کند که آزادی به این وسعت قابل قبول است!؟ روشن است که در این صورت همه مقررات و قوانین پوچ و بی معنا می شود. همه عقلا فی الجمله مقرراتی را می پذیرند؛ البته در عمل اینگونه نیست که همه عقلا به همه قوانین و مقرراتی که پذیرفته اند عمل کنند. گاهی عمل به قانون با خواسته های شخصی انسان جور در نمی آید و از آن تخلف می کند، ولی می داند که عصیان کرده است؛ این هم نوعی آزادی است.
آزادی در قانون گذاری و عمل به قانون
نوع دیگری از آزادی درباره ی قانون گذاران مطرح می شود. در این جا این پرسش مطرح می شود که آیا کسانی که مقررات جامعه را وضع می کنند، حق دارند قانون را وضع کنند؟ وضع قانون به مفهوم محدود کردن آزادی است. روشن است که همه مردم اجازه وضع قانون ندارند و وضع قانون نیازمند نظام خاصی است؛ وگرنه هرج و مرج می شود. همین طور هیچکس نمی تواند بگوید که ما در زندگی اجتماعی به قانون نیاز نداریم. این به مفهوم سقوط آن جامعه، هلاکت افراد آن و تضییع همه منافع و مصالح آن هاست. همانطور که نمی توان اظهار داشت که ما در مقابل هیچ قانونی هیچ مسئولیتی نداریم، و هر قانونی که وضع شود، ما هر طور دلمان می خواهد رفتار می کنیم؛ هیچ عاقلی این را نمی پذیرد.
بنابراین طرفداران آزادی نمی توانند آزادی را به این معنای وسیع بگیرند. این است که مدافعان آزادی قیدی به آن زده و گفته اند: آزادی مطلق است تا وقتی که با آزادی دیگران تزاحم پیدا نکند! اما در همین جا نیز وقتی برخی مصادیق را به آنها ارائه بدهید، خواهند دید که نمی توانند به هیچکدام از این لوازم ملتزم باشند. برای مثال، اگر در اداره ای مقررات حاکم نباشد، و رییس و مرئوس و خدمتگزار هر کدام هرگونه می خواهند عمل کنند، آیا هیچ کاری انجام می گیرد؟ آیا می توان هیچ امیدی به خدمتی از آن جا داشت!؟ نتیجه اینکه آزادی مطلق شعاری گمراه کننده و مغالطه ای برای فریب دادن دیگران است.
سیر تاریخی دموکراسی
اکنون که پذیرفتیم آزادی باید محدود باشد، این سوال مطرح می شود که چه چیزی می تواند بر آزادی قید بگذارد؟ گفتیم قانون گذاری به مفهوم قید گذاشتن بر آزادی است، ولی این کار بر چه اساسی انجام می گیرد؟ در بحث های دانشگاهی به این پرسش اینگونه پاسخ داده اند که اگر خود مردم در وضع مقررات دخالت داشته باشند، با آزادی شان منافات ندارد. این کار خود احترام به آزادی آن هاست.
در دوران یونان باستان نیز کسانی که طرفدار دموکراسی مطلق بودند، می گفتند: برای مقررات جامعه همه باید رأی بدهند. ولی در آن زمان شهرها کوچک بود و با مقدماتی فرمالیته می توانستند این کار را انجام دهند، اما طولی نکشید که دیدند این کار قابل عمل نیست. اصلاً اتفاق نظر کل مردم هیچگاه حاصل نمی گردد، و همه مردم نظرهای مختلفی دارند و هر کس به فکر منافع خودش است.
کم کم به این جا رسیدند که عموم مردم کسانی را تعیین کنند تا آنها قانون گذاری کنند. اما روشن است که همه مردم یک طور انتخاب نمی کنند، بدین سبب چاره ای نیست و باید به اکثریت اکتفا کرد. امر دایر بین قبول نظر اکثریت و اقلیت است، و روشن است که پذیرفتن نظر اکثریت اولی است. پذیرفتن نظر اکثریت نوعی اصلاح اصل دموکراسی بود.
نمایندگان مردم برمبنای رأی اکثریت انتخاب می شوند تا قانون گذاری کنند. همان قانون گذاران نیز ساعت ها درباره ی یک موضع بحث می کنند و وقتی به اتفاق نظر نرسند، طبق نظر اکثریت آنها عمل می شود. در آن جا نیز چاره ای جز این کار نیست. اکثریت نیز همان نصف به اضافه یک است. حال اگر یک نفر از این اکثریت از دنیا رفت، این اکثریت به هم می خورد!
این نظریه دموکراسی است که امروز همه دنیا طرفدار آن هستند و با همه سوابق و فریب ها، تقلب ها، خیانت ها و جعل رأی هایی که در آن وجود دارد، بهترین دستاورد بشر برای اداره زندگی اجتماعی تلقی می شود! همان گونه که ملاحظه می کنید این دموکراسی و این آزادی، تقدسی نداشت و عقل نیز چنین چیزی را به عنوان یک اصل بدیهی و مورد قبول همه نمی پذیرد. این چه قانونی می باشد که با مرگ یا تغییر رأی یک یا دو نفر از ارزش می افتد!؟
طبل توخالی آزادی و دموکراسی غربی
اکنون از طرفداران دموکراسی و آزادی می پرسیم: اگر در جامعه ای اکثریت مردم، مجموعه قوانینی را دوست داشتند و گفتند ما می خواهیم به این قوانین عمل نماییم، آیا اشکالی دارد آن گونه عمل شود!؟ بیش از نود درصد مردم یک کشور اسلامی گفته اند: ما قوانین اسلام را می خواهیم؛ آیا این خلاف دموکراسی است!؟ شما برمبنای چه منطقی نصف به اضافه یک را آزادی و دموکراسی می دانید، ولی رأی نود و چند درصدی را دموکراسی نمی دانید!؟ بیش از نود درصد مردم گفته اند ما نظامی مبتنی بر قانون قرآن و مبانی اسلامی می خواهیم، و در عمل نیز نشان داده اند که حاضرند تا پای جان برای آن فداکاری کنند؛ آیا این با دموکراسی و آزادی منافات دارد!؟ شما بهتر حقوق بشر را رعایت می کنید یا ما!؟ در کجای دنیا چنین اکثریتی بوده است؟ چطور این آزادی و حقوق بشر نیست، اما این تقلب ها و بازی هایی که دو حزب جمهوری خواه و دموکرات در کشور شما انجام می دهند، پول های کلانی که خرج می کنند، رشوه هایی که می دهند و تقلباتی که با آن افکار و آرا را زیر و رو می کنند، آزادی و دموکراسی است!؟ شما خودتان بیشتر به نقض حقوق بشر مبتلا هستید، و ادعایتان نیز برای فریب دیگران است. شما حق ندارید درباره ی مسلمانانی که در طول چهل سال در عمل حمایت شان را اثبات نموده اند خرده بگیرید و ما را به عمل بر خلاف حقوق بشر متهم کنید.
مطلوبیت آزادی غربی؛ نه بدیهی و نه برهانی
بحث بالا بحثی نقضی بود. اما بحث دیگری وجود دارد که نیازمند مباحث دقیق و توجه به مقدمات است. کسانی که در این مسائل تخصص دارند و کارشان بحث های عمیق علمی است، باید توجه داشته باشند که اگر در این مسائل کار کافی نشود، دامی برای شیطان و شیاطین باز می شود که بتوانند از آن راه مردم را فریب دهند. بدین جهت ما باید جواب معقول، قوی و محکمی برای این شبهات داشته باشیم.
ابتدا می پرسیم قضیه «آزادی مطلوب است» چه نوع گزاره ای است؟ گزاره ها از جهت مطابقت با واقع و حکم عقل به این مطابقت، به دو قسم بدیهی و غیر بدیهی تقسیم می شوند. گزاره های غیر بدیهی باید پشتوانه بدیهی داشته باشند. پس ابتدا باید بگویید که این قضیه بدیهی است یا نیست. همه شما معتقدید که این قضیه بصورت عام قابل قبول نیست. بدین سبب بصورت یک گزاره عام بطور قطع بدیهی نیست. حالا که ثابت کردیم این قضیه بدیهی نیست، پس باید آنرا با دلیل اثبات کنید.
آیا شما برهان عقلی دارید بر اینکه آزادی حق هر انسانی است!؟ روشن است که برمبنای اصول خود، هر چه وقت صرف کنید نمی توانید دلیلی عقلی بر این مطلب بیاورید. بدین سبب این گزاره از مقبولات یا مشهورات است. قضایای برهانی یا خود بدیهی است یا با برهان مبتنی بر بدیهیات ثابت شده است، اما این قضیه نه خودش بدیهی است و نه مبتنی بر بدیهیات است؛ افزون بر اینکه بصورت عام نیز کاذب است. نتیجه اینکه این قضیه هیچگاه قضیه برهانی نخواهد بود؛ حداکثر از مشهورات یا مقبولات است؛ بدین سبب مخالف نیز دارد و نتیجه اش ظنی خواهد بود.
رابطه آزادی و منافع مادی
بالاترین دلیلی که می توانید برای آن بیاورید این است که بگویید منافع و مصالح مردم اینگونه بهتر تامین می شود. باز این سوال مطرح می شود که منافع و مصالح مردم به چه معناست؟ تحلیل و تعریف این الفاظ و مفاهیم به دلخواه انسان ها می رسد. از نظر آنها، منافع مردم یعنی شکم شان سیر شود، خوب استراحت کنند، و امنیت شان حفظ شود. روشن است که دایره این منافع تا دم مرگ است. تا حالا هیچیک از این مکاتب فلسفی یا سیاسی ادعا نکرده است که قانون، مطلب یا نظریه ای دارد که مصالح و منافع انسان را در آخرت تامین می کند. اگر خیانت و فریبی در کار نباشد و راست بگویند، حداکثر ادعایشان و بالاترین هدفشان این است که خواسته های انسان ها در این دنیا بهتر تامین شود.
نظریه سیاسی اسلام؛ نظریه ای برهانی
درمقابل، ما برای اینکه بگوییم نظام سیاسی باید مبتنی بر اراده الهی باشد، برهان داریم. ابتدا وجود خدا را اثبات می کنیم؛ هم چنین اثبات می نماییم که خداوند عالم را برای نفع خودش نیافرید. از قوانینی که وضع می کند، هیچ نفعی برای خودش نمی خواهد؛ هر چه وضع کند، و به هر چه دستور دهد، برای نفع خود ماست. بعلاوه، مصالحی که او برای انسان می خواهد، فقط تا دم گور نیست؛ بلکه مصلحت واقعی انسان پس از این عالم آغاز می شود. پس از این دنیا انسان در عالم ابدی متولد می شود، و در آنجا مصالح حقیقی ظاهر می شوند. این دنیا دار امتحان است و منافع و مصالح ما در این جهان به این است که زمینه ای برای امتحان خوب برقرار شود.
آزادی انتخاب و امتحان
در بحث های گذشته گفته ایم که خدا انسان را آفریده تا آگاهانه و با اختیار آزاد مصالح خودش را تامین کند. این لطف اقتضا دارد که زمینه این انتخاب فراهم شود؛ یعنی انتخاب باید دو سو داشته باشد. از یک طرف باید جاذبه داشته باشد، هم چنین باید سختی هایی نیز داشته باشد تا در مقام امتحان کسانی که می خواهند به مصلحت واقعی برسند، حاضر باشند هزینه اش را بپردازند. اینکه این عالم این طور آفریده شده است و دارای این گرفتاری ها، غم و غصه ها و بلاهاست، و اینکه امکان انجام گناهان و جنایت ها به افراد داده می شود، همه به خاطر همین است؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. [۲] این دنیا فقط برای امتحان است. زندگی در این دنیا مانند یک دوره جنینی طولانی است که در آن خودتان باید خودتان را بسازید تا پس از تولد در عالم اصلی، از آنچه ساخته اید بهره ببرید.
بنابراین ما نیز طرفدار آزادی هستیم؛ البته آن آزادی که ابزاری برای انتخاب صحیح است. این آزادی حتما باید باشد و هیچکس نیز حق ندارد که این آزادی را از انسان سلب کند. انسان در اعتقاد و پذیرفتن مذهب آزاد است و نمی توان او را در این مسائل مجبور کرد. اما اگر فردی بخواهد طوری رفتار کند که به دیگران لطمه بخورد، در این جا اسلام محدودیت هایی را به وجود می آورد. مگر شما نگفتید که آزادی تا آن جاست که به دیگران لطمه نخورد؟ اسلام نیز می گوید تا جایی شما در انتخاب تان آزاد هستید که سبب ضرر برای دیگران نشوید.
البته اسلام منفعت را فقط منفعت مادی نمی داند و می گوید شما مصلحت ابدی دارید و آن مصلحت اصلی شماست. اسلام نیز می گوید به منافع دیگران لطمه نزنید ولی مهم ترین ضرر چیزی است که مصلحت ابدی انسان ها را تهدید می کند. اگر در جامعه ای یک بیماری مسری و خطرناک پیدا شد، مسئولان بهداشت حق دارند به بیمار بگویند: باید چند روز استراحت کند و تحت نظر باشد که بیماری به دیگران سرایت نکند. روشن است که این محدودیت را عقلا می پذیرند. اسلام نیز می گوید برخی از رفتارها سبب می شود که منافع و مصالح ابدی انسان های دیگر به خطر بیفتد و سبب گمراهی و فسادشان شود. اسلام تشخیص داده است که تعدادی از رفتارهای اجتماعی موجب می شود که به منافع بی نهایت دیگران لطمه بخورد؛ آیا حق ندارد که آنرا منع کند!؟
در نتیجه، آن آزادی که سبب کمال انسان است، هیچ محدودیتی ندارد؛ انسان باید انتخاب نماید که اعتقاد به خدا داشته باشد یا نداشته باشد. انسان در زندگی شخصی اش می تواند به احکام دین عمل کند یا نکند؛ هیچکس در این موارد حق تجسس ندارد. اما در امور اجتماعی به خاطر اینکه به مصالح دیگران ضرر نرسد، محدودیت هایی وجود دارد. همان گونه که در جامعه برای کسی که مبتلا به بیماری مسری است، محدودیت هایی در تماس با دیگران قائل می شوند، این جا نیز همچنین است. اگر رفتار کسی سبب شود که مصالح ابدی انسان های دیگر به خطر بیفتد، آنها را گمراه کند، دین شان را بگیرد و زمینه انحراف دینی را در آنها فراهم آورد، باید جلویش را گرفت. این به خاطر حقوق خود انسان هاست؛ انسان ها باید بتوانند به کمال شان برسند و مانعی برای تکامل شان پیدا نشود. رعایت حقوق انسان این است، نه ترویج بی بندباری، شهوات، فساد، فریبکاری ها و شیطنت ها.
[۱]. تحف العقول، ص ۷۷.
[۲]. ملک، ۲.


منبع:

1402/08/29
13:01:20
5.0 / 5
207
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۳
نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد