نور معرفت
گفتگوی مهر با سید مهدی اندرزگو؛

ساواک برای دستگیری اندرزگو جایزه بسیار سنگینی در نظر گرفته بود

ساواک برای دستگیری اندرزگو جایزه بسیار سنگینی در نظر گرفته بود

نور معرفت: شیخ ابوالحسن نحوی، سید ابوالقاسم واسعی، شیخ ابوالحسن جوهرچی، عبدالکریم سپهرنیا، سید حسین حسینی. همه این نام ها متعلق به یک نفر است؛ سید علی اندرزگو.



خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-نگار احدپور اقبلاغ: شیخ ابوالحسن نحوی، سید ابوالقاسم واسعی، شیخ ابوالحسن جوهرچی، عبدالکریم سپهرنیا، سید حسین حسینی. همه این نام ها متعلق به یک نفر است؛ سید علی اندرزگو.
شهید سید علی اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ شمسی در بازارچه گمرک خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. او بعد از طی دوران کودکی و در آخر تحصیلات ابتدایی به جهت مشکلات معیشتی، ترک تحصیل نمود و در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد.
پدر شهید اندرزگو بنّا بود و در بازارچه گمرک تهران حوالی میدان شوش و پایین خیابان صفاری مغازه داشت. پدرش بعد از ورشکستگی به خرده فروشی رو آورد و در همان حوالی میدان شوش به کار و کسب پرداخت. سید علی آخرین فرزند خانواده و دارای ۳ برادر و ۳ خواهر بود.
از آنجا که سید علی به علوم دینی علاقه وافری داشت بعد از بازگشت از کار روزانه به منزل، تا پاسی از شب از چشمه فیاض این علوم بهره ها می برد و نیز در مسجد هرندی دروس فقه و اصول می خواند. شهید اندرزگو در نوجوانی و سالهای شکل گیری شخصیتش با نواب صفوی آشنا شد. منش و شخصیت این روحانی مبارز در ذهن و ضمیر او اثری ژرف گذاشت و پروسه این تأثیر روحی، آشنایی با تشکیلات فداییان اسلام و راه مبارزاتی آنها بود که در تعیین مشی مبارزاتی شهید اندرزگو نقش آفرین بود.
شهید اندرزگو در سال ۱۳۴۵، به ایران بازگشت و درحالی که ساواک به شدت به دنبال دستگیری وی بود به قم رفت و در کسوت روحانیت در زمینه علمیه با نام مستعار "شیخ عباس تهرانی" به تحصیل پرداخت و مجدداً سرگرم کارهای انقلابی شد. هر وقت فرصتی پیش می آمد با سخنرانی های پرشور خود در شنوندگان تأثیر به سزایی می گذاشت و آنان را به تحرک وامی داشت. در سال ۱۳۴۶ به وسیلهٔ یکی از منابع نفوذی ساواک بازگشتش اطلاع داده شده، اما این دفعه نیز ساواک موفق به دستگیری او نشد.
در قم وی با وجود مراقبت های شدید ساواک، مبارزه اش مقابل رژیم پهلوی را ادامه داد و در جریان ساخت سینما در قم که هدف از آن ترویج فرهنگ مبتذل غربی بود به مبارزه پرداخت. فعالیت وی چنان بود که ساواک پرونده ای را به نام "شیخ علی تهرانی" تشکیل داد. افزایش حساسیت های ساواک موجب شد تا وی به مدرسه علمیه چیذر رفته و در آنجا به وعظ و اقامه نماز مشغول شود. در چیذر تحصیل علوم دینی و مبارزاتش را از نو و در بعدی دیگر شروع کرد. در چیذر و در محضر آیت الله سید علی اصغر هاشمی علیا تحصیل علوم دینی و مبارزاتش را از نو و در بعدی دیگر شروع کرد. در همین جا بود که ازدواج کرد و یک سال و نیم در یک اتاق اجاره ای با همسرش زندگی کرد. شهید اندرزگو با دختر عزت الله سیل سپور ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار پسر به اسامی سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی بود. افراد زیادی به عنوان میهمان به منزل وی رفت و آمد می کردند.

در سال ۱۳۵۱ شمسی، یکی از دوستان وی دستگیر و در زیر شکنجه های طاقت فرسا به مواردی در ارتباط با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک از سر نخی که به دست آورده بود، در صدد دستگیری وی برآمد، اما او توانست مثل همیشه از دست ساواک بگریزد و به قم برود. در قم مجدداً با نام مستعار و با ظاهری دیگر، اتاقی اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروههای مبارز مسلمان به برقراری ارتباط پرداخت و برای آنها پول و اسلحه و مهمات و امکانات فراهم ساخت. بار دیگر، ساواک موفق به شناسایی محل زندگی او شد و این دفعه نیز، وی از معرکه گریخت و با نامی دیگر و در لباسی مبدل، خودرا به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام عباس واعظ طبسی تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و بطور پنهانی بوسیله زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند. وی در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد، پس مخفیانه خودرا به مشهد رساند.
شهید اندرزگو، نزدیکی غروب روز ۱۹ رمضان با یک موتورگازی راهی منزل دوستش شد؛ مأموران ساواک قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند. وی بعد از ورود به خیابان "سقا باشی" متوجه حضور مأموران ساواک شد، اما برای فرار از مهلکه، دیگر دیر شده بود. وی با پناه گرفتن در پشت یک اتومبیل اهتمام در گمراه کردن مأموران داشت، اما مأموران رژیم از فاصله دور پاهای او را مورد هدف قراردادند. قاتل شهید، فردی به نام "تهرانی" بود. شهید اندرزگو درحالی که خون، به شدت از پاهایش جاری بود، با خوردن کاغذهای حاوی شماره تلفن دوستان و نزدیکانش و آغشته کردن بقیه مدارک به خون خود و نابود کردن آنها، مانع از آن شد که نشانی کسی به دست ساواک بیفتد. سیّد همیشه اظهار داشته بود: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد. شهید اندرزگو بعد از سال ها مبارزه با رژیم پهلوی ۱۹ رمضان برابر با ۲ شهریور ۱۳۵۷، در کمین نیروهای ساواک گرفتارشده و به شهادت رسید. شهید اندرزگو چریکی بود که دامنه مبارزاتش، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. ساواک ۱۵ سال سایه وار دنبال او می گشت، لکن هر وقت به مخفیگاه وی می رسید، او توانسته بود از دام مأموران بگریزد.
به مناسبت سالگرد شهادت این مبارز شهید، با حجت الاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند ارشد این شهید والامقام، به گفت و گو پرداختیم که در ادامه حاصل آن می آید:
آغاز زندگی مخفی شهید اندرزگو
سید مهدی اندرزگو، فرزند ارشد شهید سیدعلی اندرزگو با اشاره به ۱۵ سال زندگی مخفیانه شهید اندرزگو، عنوان کرد: سال ۴۲ با فتوای یک مجتهد مبارزین حکم اعدام حسنعلی منصور را گرفتند و در نهایت وی را که خائن به وطن و دستش به خون هموطنان مان آلوده بود، اعدام کردند. پدر در آن عملیات که عملیات بدر نام گرفت شرکت داشت و یکی از افراد مؤثر در این عملیات به شمار می رفت. پس از اینکه بخارایی ضارب منصور دستگیر شد شهید اندرزگو وارد فاز مخفی مبارزاتی شد و حدود ۱۴ یا ۱۵ سال زندگی مخفیانه و مدام درحال گریز از دست ساواک را انتخاب نمود. ساواک برای دستگیری وی جایزه های بسیار سنگینی را در نظر گرفته بود چون شهید اندرزگو را یک مبارز محوری در راه مبارزات می دانستند.
وی اضافه کرد: مبارزین هم به شهید اندرزگو احترام خاصی می گذاشتند چون وی را فردی دارای تجربه و حوزه مبارزات نظامی و چریکی می دانستند. آیت الله جنتی درباره ی شهید اندرزگو می فرماید: بین مبارزین سوری اختلافی به وجود آمده بود که در همان زمان شهید اندرزگو توانست میانجیگری کرده و این اختلافات را حل کند چون وی را قبول داشتند، به عنوان کسی که در مبارزات نظامی شیوه خاص و منحصر به فردی دارد. مبارزات چریکی در کشور ما تابع قواعدی بود، حتی مجاهدین خلق هم برای سرنگونی شاه در کشور مبارزاتی داشتند ولی مبارزینی که در خط اسلام و ولایت بودند مانند شهید اندرزگو دارای یک اندیشه و فکر خاصی بودند که در امتداد همین هدف قرار داشت، آنها خلاف شرع انجام نمی دادند، هیچ گاه کاری را در راه خلاف ولایت انجام نداده و تمام اقدامات شأن با اجازه ولایت بود. بدین جهت باید خط آنها را از کسانی که پیرو ولایت نبودند جدا کرد.
فرزند شهید اندرزگو با اشاره به اینکه پدرش بنیانگذار خط مبارزات چریکی در راه ولایت بود و توانست به موفقیت برسد، اشاره کرد: شهید اندرزگو در مقابل ساواک مبارزات تأثیرگذاری انجام داد، ساواکی که شاید بتوان گفت امروز در رسانه های ما ضعیف و نه چندان واقعی نشان داده می شود، در صورتیکه ساواک بسیار قوی و سیستم خوفناکی داشت، پس از کودتای ۲۸ مرداد ساواک را طراحی کردند تا بواسطه نیروهای آموزش دیده و مورد تأیید خدمات ضدجاسوسی بیگانگان حافظ منافع پهلوی و کشورهای بیگانه باشند. این سیستم با وجود نیروهای بسیار قوی از دست شهید اندرزگو عاجز بود.
وی اضافه کرد: شهید اندرزگو در امر مبارزه فرد موفقی بود و تا چند ماه پیش از پیروزی انقلاب مبارزات خودرا ادامه داد. شهید اندرزگو به دور از چنگال ساواک اعلامیه های حساس امام (ره) را وارد کشور می کرد و از کشورهای منطقه برای انجام کارهای مبارزاتی سلاح به کشور می آورد. شهید اندرزگو سخت ترین مسیر مبارزاتی را انتخاب نموده بود، پس از اینکه در شاخه مسلحانه موتلفه اسلامی مشغول شد و عملیات اعدام حسنعلی منصور را انجام داد، تشخیص می دهد که وجودش در راه مبارزات نظامی مفید بوده و باید وارد شاخه مبارزات نظامی شود، هر کسی وارد این عرصه نمی شد.
امام خمینی (ره) شبی در نجف در رؤیا دید که از دنیا رفته و در همان نجف به خاک سپرده شده است. اما در همان عالم رؤیا دیده بود که تکه سنگی در پهلویش فرو می رود، سنگ را برداشته و پرتاب کرده بود. آیت الله کشمیری گفته بود تعبیر خوابت این است که تو در مبارزات پیروز می شوی و آن سنگ همان رژیم پهلوی است که پرتابش می کنی
هیچکس برای انجام اهداف خود در راه مبارزات انقلابی حاضر نمی شد از کشورهای دیگر سلاح وارد ایران کند. شهید اندرزگو تنها کسی بود که پا به این عرصه گذاشت تا از افغانستان و پاکستان سلاح و مهمات به کشور وارد کند، وقتی کارگردان مستند «گزارش شنبه» برای ساختن فیلم مستند از زندگی شهید اندرزگو به کویته پاکستان رفته بود عنوان می کرد جایی که شهید اندرزگو برای خرید اسلحه و جاسازی آن برای فرستادن به کشور به آنجا رفت و آمد می کرد امروز خطرناک و ناامن است چه رسد به سالهای دهه ۴۰ که اندرزگو مدام تحت تعقیب ساواک بود و برای خرید اسلحه به آنجا پا می گذاشت.
ازدواج مخفیانه با اسم مستعار شیخ عباس تهرانی
وی با اشاره به ماجرای ازدواج این شهید بزرگوار تصریح کرد: شهید اندرزگو وقتی با مادرم ازدواج کرد، به نام شیخ عباس تهرانی معروف بود. ساواک رد شهید اندرزگو را گم کرده بود و پدرم در زمینه چیذر مشغول کارهای کاری، مبارزاتی و درس حوزوی بود. خانواده مادرم در همان نزدیکی های حوزه چیذر از خانواده های مذهبی بودند. پس از ازدواج، در جریان لو رفتن حوزه چیذر، شهید اندرزگو ماجرای خودرا برای همسرش تعریف می کند که من یک مبارز فراری هستم و نامم اندرزگو است.
اندرزگو اضافه کرد: پس از آن، مادرم در راه مبارزاتی پدر، با او همراه شد و زندگی مبارزاتی را قبول کرد. همراهی مادر با پدرم در رفت و آمدهای فرار از دست ساواک تا اندازه ای بود که سال ها پس از ازدواج آنها، خانواده پدری و مادری من از آنها خبر نداشتند. حتی نمی دانستند که شهید اندرزگو صاحب فرزندانی شده است. مادرم در مرز افغانستان و پاکستان هم با شهید اندرزگو همراه بود، حتی گاهی برای حمل اسلحه، پدرم را یاری می کرد، تا جایی که مادر هم به یک مبارز تبدیل شد.
وی با اشاره به روابط خانوادگی این شهید بزرگوار اشاره کرد: کسانی که در این سطح از مبارزات انقلابی قرار دارند شاید لازمه زندگی فردی و اجتماعی آنها داشتن روحیه خشن مبارزاتی باشد اما روحیه عاطفی پدر با فرزندان در شهید اندرزگو به وفور دیده می شد. نمی توانستیم فکر نماییم که پدر با چنین روحیه ای کارهای مبارزاتی چریکی انجام می دهد. شهید اندرزگو فردی خانواده دوست بود با وجود این که مسیر مبارزات انقلابی را طی می کرد و داشتن همسر و فرزندان برای او ممکن بود دست و پا گیر باشد اما تشکیل خانواده و فرزنددار شدن برای او اهمیت داشت چونکه در همان زمان مبارزات، ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد.
تلاش گروهک ها و احزاب برای جذب شهید اندرزگو
فرزند شهید اندرزگو در ادامه عنوان کرد: به هر حال پیش از انقلاب مبارزان دیگری هم بودند که هدفشان ساقط کردن حکومت پهلوی بود اما آنها چون با اهداف امام سازگار نبودند، از مردم طرد شدند. این گروهک ها پس از پیروزی انقلاب ماهیت خودرا نشان دادند و این در حالی بود که شهید اندرزگو پیش از انقلاب به حقیقت آنها پی برده بود و با آنها همکاری نداشت اما از آنجائیکه به عنوان یک عنصر مبارزاتی تبحر خاصی در عملیات های چریکی داشت، این گروهک ها تلاش می کردند وی را جذب خود کنند.
وی اضافه کرد: رهبر معظم انقلاب در سخنانی پس از شهادت شهید اندرزگو، می فرمایند «گروهک های بسیاری تلاش کردند شهید اندرزگو را جذب خود کنند اما او جذب این گروهک ها نشد. چونکه وی در خط امام و یک روحانی بود.» گروهک هایی مثل مجاهدین خلق معتقد بودند هدف، وسیله را توجیه می کند حتی برای رسیدن به اهداف خود، اقدامات خلاف شرع هم انجام می دادند و در توجیه آن می گفتند چون هدف ما مقدس است، انتخاب چنین مسیری اشکال ندارد. اما افرادی مثل شهید اندرزگو در خط امام بودند و حاضر نشدند کاری خلاف شرع دین انجام دهند. از این جهت اهداف آنها و حرکتشان با گروهک های معاند قابل مقایسه نبود. شهید اندرزگو حتی خطر این گروهک ها را نیز برای خود داشت. یعنی ساواک، مجاهدین و توده ای ها هم به دنبال ضربه زدن به وی بودند.
رابطه شهید اندرزگو با رهبر معظم انقلاب
مهدی اندرزگو بیان کرد: در مشهد با رهبر انقلاب همسایه بودیم. مقام معظم رهبری می فرمودند «من می دانستم شما در کدام کوچه و کدام خانه ساکن هستید اما به خودم اجازه نمی دادم و خودم را نزد خداوند مسئول می دانستم که خانه شما را می شناختم.» بعدها وقتی از ایشان در این زمینه سوال کردم فرمودند «اگر ما نمی دانستیم، تکلیف مشخص بود اما اگر می دانستیم و روزی ساواک هر کدام از ما را دستگیر می کرد ممکن بود زیر شکنجه طاقت نیاورده و زبان باز می کردیم. به همین خاطر اطلاعات را در حد نیاز داشتیم. حتی به خودمان اجازه نمی دادیم بسیاری از اطلاعات را یاد بگیریم.» مقام معظم رهبری بیان داشتند «حتی شهید اندرزگو شب ها به خانه ما می آمدند اما من به خانواده ام نمی گفتم که وی چه کسی است.» ارتباط بسیار صمیمی با هم داشتند و رهبر انقلاب در دیداری فرمودند «من همیشه نگران شما بودم که در جریان کارهای مبارزاتی شهید اندرزگو، برای همسر و فرزندان او اتفاقی بیفتد به همین خاطر همیشه به شهید درباره ی خانواده سفارش می کردم».
ارتباط شهید اندرزگو با امام خمینی
وی با اشاره به رابطه شهید اندرزگو با حضرت امام (ره) اشاره کرد: زمانی که امام در عراق در تبعید بود، شهید اندرزگو سفری به نجف انجام دادند. سفارش هایی از امام (ره) گرفتند تا در راه مبارزات آنرا به کار بندند. حتی امام (ره) در زمان حضور شهید اندرزگو در محل تبعید خود، وی را به نام مستعار «شیخ عباس» صدا می کردند تا اگر ساواک، جاسوسانی در اطراف امام (ره) داشت، شهید اندرزگو را شناسایی نکنند. دو روز پس از شهادت شهید اندرزگو، ساواک منزل ما را محاصره کرد.
وی اظهار داشت: ۴۰ کماندو ساواک از در و دیوار خانه ما در مشهد بالا رفته و مادرم و چهار فرزندش را دستگیر کردند. در صورتیکه ما اطلاعی از شهادت پدرم نداشتیم. ما را از مشهد به تهران منتقل کردند بطوریکه یک شب در زندان آمل ماندیم و پس از آن به زندان اوین منتقل شدیم و تا اوایل پیروزی انقلاب در زندان اوین مادرم تحت بازجویی ساواک بود تا بتوانند اطلاعات بیشتری از وی درباره ی پدر و ارتباطات مبارزاتی وی کسب کنند، چون پس از شهادت پدرم ۲۰۰ نفر که با شهید اندرزگو ارتباطات مبارزاتی داشتند، دستگیر شدند. رژیم پهلوی در سالهای پایانی مبارزاتی خود تصور می کرد می تواند با دستگیری چهره هایی مانند شهید اندرزگو، جلوی انقلاب قریب الوقوع اسلامی را بگیرد.
اندرزگو اضافه کرد: مقدم که پس از نصیری رییس ساواک شد، در نامه ای ویژه دستگیری اندرزگو را فرمان داده بود چون تصور می کرد با دستگیری چهره هایی مانند اندرزگو می تواند روند انقلاب را متوقف و فلج کند. پس از اینکه امام (ره) از تبعید برگشته و انقلاب به پیروزی رسید، دستور دادند که خانواده شهید اندرزگو را بیاورید تا با آنها ملاقات کنم. ما پس از اینکه از زندان آزاد شدیم، به همراه مادر و برادرانم به مشهد برگشتیم و همان جا هیأتی از جانب امام (ره) به نمایندگی آیت الله واعظ طبسی به سراغ ما آمدند تا به محضر امام (ره) برویم. پس از سال ها مبارزه، زندان و فرار از دست ساواک بالاخره امام (ره) را ملاقات کردیم و در همان ملاقات، خبر شهادت پدرم را از زبان امام خمینی (ره) شنیدیم.
رفت و آمد به پاکستان و افغانستان برای خرید سلاح و پیشبرد مبارزات
وی اشاره کرد: شهید اندرزگو در کشورهای هدف، گروه هایی را تشکیل می داد چون اساساً فردی با روحیه تشکیلاتی بود، اسلحه ها را به کمک گروه هایی که تشکیل داده بود، خریداری، جاسازی و به کشور منتقل می کرد. تسلیحات را بیش از کویته پاکستان می خرید، در لوازم منزل جاسازی و به کشور وارد می کرد. پس از آن، این محموله ها را در نقاط مختلف تهران یا شهرستان ها جاسازی می کرد. اسلحه ها را با پارچه بسته بندی کرده و زیر زمین جاسازی می کردند تا در روز مبارزه، از آنها استفاده نمایند. شهید اندرزگو مقطعی نگاه نمی کرد و دوراندیش بود. اسلحه وارد کشور می کرد تا در روز مبارزات نظامی، از طرف مبارزان به کار گرفته شوند که همه دیدند در ایام پایانی عمر رژیم پهلوی، مردم برای رویارویی با رژیم حاکم مجبور شدند که دست به سلاح ببرند و اسلحه هایی که شهید اندرزگو وارد کشور کرده بود، در آن مبارزات به کار آمد.
فرزند ارشد شهید اندرزگو اظهار داشت: بوسیله بازار تهران و بازاریان، مبارزانی که در بازار تهران بودند، مبالغ بسیاری را جمع آوری کرده و بوسیله محسن رفیق دوست به شهید اندرزگو می رساندند تا خرج خرید سلاح شود.
وی بیان کرد: مادرم اطلاعات سیاسی چندانی نداشت به همین خاطر هر آنچه از پدر تعریف می کند، عین واقعیت است. شهید اندرزگو انسان عجیبی بود و با بزرگانی مثل آیت الله فخر تهرانی، آیت الله کشمیری، از شاگردان آیت الله قاضی در ارتباط بود و همین مسئله موجب شد دید وسیعی در وی به وجود آید. آیت الله کشمیری حتی پیروزی انقلاب اسلامی را هم برای امام (ره) پیش بینی کرده بود. گفته می شود امام خمینی (ره) شبی در نجف در رؤیا دید که از دنیا رفته و در همان نجف به خاک سپرده شده است. اما در همان عالم رؤیا دیده بود که تکه سنگی در پهلویش فرو می رود، سنگ را برداشته و پرتاب کرده بود. پس از آن که از خواب بیدار شده، خواب را برای کسی تعریف نکرده اما برای خود اینگونه تعبیر کرده بود که من در نجف از دنیا خواهم رفت و همین جا به خاک سپرده خواهم شد. آقا مصطفی خمینی در آن دوران نزد آیت الله کشمیری رفت و آمد فراوانی داشت.
اندرزگو اضافه کرد: یک روز در یکی از ملاقات هایشان، آیت الله کشمیری به آقا مصطفی می گوید «پدرت چنین خوابی را دیده و برای خودش اینگونه تعبیر کرده است. به او بگو تعبیرت غلط است، تعبیر خوابت این است که تو در مبارزات پیروز می شوی و آن سنگ همان رژیم پهلوی است که پرتابش می کنی.» از اینگونه پیش بینی ها آیت الله کشمیری برای شهید اندرزگو هم گفته بودند. حتی وعده شهادت ایشان را داده بودند که امسال شما در ماه رمضان میهمان جدت خواهی بود. این یک عنایت بود که شهید اندرزگو ۱۳ رجب متولد شد و نامش را سید علی گذاشتند و در ۱۹ ماه رمضان هم به شهادت رسیدند. بیان خاطره مادرم از زبان شهید اندرزگو درباره ی این که فردی به نام سید علی به رهبری می رسد نیز همچون پیشگویی هایی بود که محقق شد.
وحشت ساواک از شهید اندرزگو و تعیین جایزه میلیونی برای دستگیری وی
اندرزگو بیان کرد: با لو رفتن حوزه چیذر، ساواک چندین قبضه سلاح پیدا کرد و این عاملی شد که ساواک احساس کند خطر بزرگی از طرف اندرزگو تشکیلات پهلوی را تهدید می کند. آقای سید احمد خمینی در یکی از خاطراتشان نقل کرده بودند که «روزی در بازداشت بودم که شنیدم رییس شهربانی یکی از زیردستان خودرا توبیخ می کرد که اندرزگو مثل آب خوردن اسلحه وارد کشور می کند و شما نمی توانید او را دستگیر کنید. برای رژیم پهلوی کسر شأن بود که با آن تشکیلات نمی تواند یک نفر را دستگیر کند. به همین خاطر برای دستگیری وی، جایزه سنگین تعیین کرده بود حتی برای یک خبر از اندرزگو، جایزه تعیین کرده بودند تا به این وسیله زودتر وی را دستگیر کنند اما با اینحال زندگی مبارزاتی شهید اندرزگو ۱۴ سال به طول انجامید.
وی با اشاره به خاصیت های بارز این شهید اشاره کرد: شهید اندرزگو مطیع ولایت بود و این باید برای ما الگو باشد. مرحوم دکتر شیبانی در مشهد ریاست چند بیمارستان را بر عهده داشت، پس از انقلاب روزی به دیدار وی رفتم چون دکتر شیبانی در زمان حیات پدرم، با او بسیار در ارتباط بود. دکتر شیبانی می گفت هر وقت به دیدن پدرت می آمدم، می دیدم که دسته های اسکناس در جاکتابی نگهداری می کند.
اندرزگو اظهار داشت: یک روز به او گفتم این همه پول در اختیار شما است، چرا خرج زندگی نمی کنید و اینگونه زندگی ساده دارید؟ شهید اندرزگو اظهار داشت: این پول ها امانت است، اینها را در اختیار من گذاشتند تا با آنها اسلحه بخرم. این پول ها حساب و کتاب دارد، نمی توانم بیهوده آنها را خرج کنم. این برای مسئولان درس است چون امانتدار این نظام هستند.


منبع:

1401/06/02
16:22:41
5.0 / 5
494
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۴ بعلاوه ۴
نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد